وجوب امر به معروف و نهی از منکر

 

مصنّف (علّامه حلّی) می گوید: «و امر به معروف و نهی از منکر واجب است و شرط آن، این است که کسی که امر و نهی می کند، باید معروف بودن معروف و منکر بودنِ منکر را بداند و امر و نهی در مورد چیزی باشد که در آینده اتّفاق می افتد، چون .....

مفهوم امر به معروف و نهی از منکر

مصنّف (علّامه حلّی) می گوید: «و امر به معروف و نهی از منکر واجب است و شرط آن، این است که کسی که امر و نهی می کند، باید معروف بودن معروف و منکر بودنِ منکر را بداند و امر و نهی در مورد چیزی باشد که در آینده اتّفاق می افتد، چون امر به گذشته و نهی از آن، کار عبثی است و دیگر آنکه احتمال تأثیر بدهد و از ضرر و خطرِ آن در امان باشد».

شارح گوید: امر عبارت از طلب فعل از دیگری بر سبیل استعلا و بزرگی است و نهی عبارت است از طلب ترک فعل، آن هم بر سبیل استعلا و بلندی مرتبت می باشد. معروف عبارت است از هر فعل خوبی که علاوه بر خوبی، وصف زایدی هم داشته باشد و منکر عبادت است از هر عمل قبیح و ناروا.

چون اینها معلوم شد، در اینجا دو بحث وجود دارد:

بحث اوّل اینکه علما اتّفاق نظر دارند که امر به معروف واجب، واجب است و نهی از منکر حرام نیز واجب می باشد؛ ولی در دو مقام اختلاف کرده اند:

وجوب عقلی یا وجوب سمعی؟

مقام اوّل ـ اینکه آیا این وجوب، عقلی است یا سمعی؟ شیخ طوسی اوّلی را گفته و سیّد مرتضی، دومی را پذیرفته است و مصنّف هم همین قول را اختیار کرده است.

شیخ طوسی چنین استدلال می کند که این دو فرضیه در انجام واجب و ترک قبیح از باب لطف هستند؛ بنابراین عقلاً واجب می شوند. به ایشان گفته می شود که وجوب عقلی مخصوص به کسی نیست. بنابراین باید بر خدا هم واجب شود در حالی که این مطلب باطل است؛ زیرا اگر خداوند اراده امر به معروف و نهی از منکر نماید، باید هر قبیحی از میان برود و هر واجبی واقع شود؛ چون که امر عبارت از وادار کردن بر چیزی و نهی عبارت است از منعِ چیزی و می دانید که واقعیّت خلاف این مطلب است و اگر خداوند آن دو را انجام ندهد، اخلال به واجب لازم آید، در حالی که او حکیم است. در این ایراد نظر و اشکال است و امّا دلیل سمعی بر وجوب آنها بسیار است.

واجب عینی یا واجب کفایی؟

مقام دوّم ـ در اینکه آیا آن دو، واجب عینی هستند یا واجب کفایی؟ شیخ، اوّلی را پذیرفته و سیّد، دوّمی را.

شیخ استدلال کرده است به اینکه وجوب عام است و اختصاص به کسی ندارد. این عمومیّت در سخن خداوند است، جایی که فرمود: «شما بهترین امم بودید که برای مردم عرضه شده است که به معروف، امر و از منکر، نهی می کنید» (آل عمران: 110)

و سیّد استدلال کرده است به اینکه منظور این است که واجب انجام گردد و قبیج برداشته شود، پس وقتی که یک نفر به این وضع قیام نمود، از دیگری در جهت امتثال کفایت می کند. دیگر اینکه خداوند فرموده است: «باید از شما کسانی باشند که دعوت به خیر کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند». (آل عمران: 104) نه همه تان.

بحث دوّم: درباره شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر می باشد. مصنّف در اینجا چهار شرط را ذکر کرده است:

اوّل ـ آگاهی امرکننده و نهی کننده از معروف بودن معروف و منکر بودن منکر؛ زیرا اگر چنین نباشد، ای بسا! به چیزی امر کند که معروف نیست و از چیزی نهی کند که منکر نیست.

دوّم ـ اینکه معروف و منکر از اموری باشند که انتظار انجام گرفتن آنها در آینده برود؛ زیرا که امر به امور گذشته، عبث و قبیح است.

سوّم ـ اینکه آمر و ناهی احتمال بدهد که امر و نهی او تأثیر می بخشد؛ زیرا اگر پیش او مسلّم باشد که تأثیری نخواهد داشت، وجوب برداشته می شود.

چهارم ـ اینکه آمر و ناهی از ضرری که ممکن است به سبب امر و نهی به او برسد، در امان باشد؛ خواه این ضرر متوجّه او باشد یا یکی از برادران ایمانی او، پس اگر پیش آمر و ناهی احتمال حصول ضرر غلبه کرد، وجوب آن مرتفع می شود و واجب است که این دو فریضه به وسیله قلب و زبان و دست انجام بگیرد و در صورتی که با وسیله آسان تری انجام می پذیرد، نباید به وسیله سخت تر و صعب تری متوسّل شد.

تعظیم و حرمت امر به نیکی

 

کَما قال النَّبِیٌ صلی الله علیه و آله : لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرِ الْکَبیرَ وَلَمْ یَرْحَم الصَّغیرَ وَلَمْ یَأمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ یَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ. یعنی از ما نیست و بر سنّتِ ما نیست هرکه بزرگان را تعظیم نکند. یعین مهتر از خود را حرمت ندارد و بر خردتر از خود رحم نکند و به نیکویی نفرماید و از بدی بازندارد.....

 تعظیم و حرمت

کَما قال النَّبِیٌ صلی الله علیه و آله : لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرِ الْکَبیرَ وَلَمْ یَرْحَم الصَّغیرَ وَلَمْ یَأمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ یَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ.

یعنی از ما نیست و بر سنّتِ ما نیست هرکه بزرگان را تعظیم نکند. یعین مهتر از خود را حرمت ندارد و بر خردتر از خود رحم نکند و به نیکویی نفرماید و از بدی بازندارد.

پس باید آنکه تواند دست از این امر و نهی باز ندارد و اگر به دست و زبان منعِ منکرات نتواند کرد به دل بکند و با آن در نسازد و با اهلِ بدع و أهواء ملایمت نکند تا از زمره ایشان نباشد.

حکایت

آورده اند که از حضرتِ حق سبحانه و تعالی وحی رسید به فرشته که فلان شهر را زیر و زبر کن و جمیع أهلِ آن شهر را هلاک ساز. فرشته گفت: الهی! فلان عابد در آن شهر است و طرفة العینی در تو عاصی نشده، او را نیز هلاک کنم؟

خطاب آمد که: آری او را نیز هلاک کن که با ایشان خواهد بود. به جهتِ آنکه هرگز به معصیت ایشان روی ترش نکرده و از اینجا معلوم می گردد که به هر حال از اهلِ بدعت کناره باید کرد و عمل ایشان را به صورت و معنی منکر باید بود و مردم را به نیکویی باید فرمود و این عمل را احتساب گویند و مباشرِ آن را محستب خوانند.

و اصل در این کار دو چیز است: یکی اخلاص و دیگری تقوی و مقرّر است که تا کسی اوّل رعایت حقوق و محدود الهی نکند و رعایای اقلیمِ وجود را که أعضا و جوارحند به حیطه ضبط درنیاورد به امر و نهیِ دیگران قیام نمودن از وی زیبا نیاید؛ «یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا لِمَ تَقُولُونَ مالا تَفعَلُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟». (صف: 2)

دانشت هست، کار بستن کو

خنجرت هست، صف شکستن کو

بی عمل، علم را گزند بود

با عمل، علم سودمند بود

مفهوم احیا و فلسفه احیاگری

 

«احیاء» (زنده کردن) در برابر «اماته » (میراندن) است. حیات که ریشه آن است به مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراک، سازگار با محیط، دارای قدرت و حایز استعدادهای نهفته معنوی و گرایش های دیگر است و مرگ که نقیض آن است به معنی پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگاری با محیط، فاقد قدرت و استعدادهای معنوی است. حیات در فرهنگ قرآن در معانی متعددی چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراک حسی، استعداد ادراک عقلانی، زندگی معنوی منطبق با وحی و فطرت الهی، زندگی جاودانه اخروی و... به کار رفته است.

مفهوم اصطلاحی واژه احیا مانند بسیاری از اصطلاحات کلیدی دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهای فراوان قرار گرفته است. عده ای آن را معادل «آسیب شناسی » یا «نوسازی دین » و یا «بازسازی فکر دینی » گرفته اند، چنانکه برخی آن را به مفهوم حرف نو و نوآوری در قلمرو اندیشه دینی قلمداد کرده اند. گروهی نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهای زمان و اندیشه های عصر می دانند. طبق این بیان، احیاگر کسی است که دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهای عصر خود عرضه می کند.

ولی این تعریفها هیچ کدام بیانگر ویژگی های اساس این اصطلاح نیستند؛ زیرا آسیب شناسی دینی اولا، بحث را به قلمرو آفت شناسی و آفت زدایی در دین منحصر می کند و دیگر اینکه به طور ضمنی بر آسیب پذیر بودن پیکره دین صحه می گذارد که بطلان آن روشن است. «نوسازی » ، «تجدید حیات دینی » ، «بازسازی فکر دینی » نیز تعبیرهای گویایی نیستند. تاکید بر نوآوری در اندیشه دینی نیز مستلزم این است، که هر نوع مسلک و تعریف جدید و حتی انحرافی دین مثل وهابیت را مصداق رنسانس در تفکر دینی به حساب آوریم. در تلقی سوم [تفسیر مطابق با نیازهای زمان و اندیشه های عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت کارشناساند بودن این حرکت تاکید نشده است و هم بسیاری از گرایش ها را، که در جهت تطبیق ناروای دین با زمان بوده است، در بر می گیرد. احیاگری به مفهوم بدعت ستیزی و تحریف زدایی صرف هم نیست؛ زیرا جامع ویژگی های دیگر نخواهد بود. تعریف جامع تر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایی و کشف افق های نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینی همراه با مکتب شناسی اجتهادی و زمان شناسی دقیق.

پس از تبیین احیاگری به این سؤال می پردازیم که با وجود خاتمیت و زوال ناپذیری دین اسلام، احیاگری و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومی دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگری در ادیان پیشین روشن است؛ زیرا اولا، آن ادیان براساس نیازهای مقطعی و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتی آن بخش از معارف آسمانی آن ادیان، که ارزش جاودانه ماندن را داشت با گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونی قرار گرفت. از همین رو، قرآن یکی از هدف های اصلی بعثت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تحریف زدایی و تکمیل گری یا به عبارت دیگر احیاگری در شریعت های پیشین ذکر می کند. (5) اینک چرا اسلام، که خاتم ادیان آسمانی و جامع و جاودانی است به احیاگری نیاز دارد؟

فلسفه یا رمز ضرورت احیاگری در دو قلمرو - عقلی و نقلی - قابل طرح است:

1. امکان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایی از ساحت آن

2. عمق و اعجاز معنوی معارف ثقلین و

3. لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.

این سه عامل های عقلی لزوم احیاگری به شمار می روند و ادله نقلی نیز بر آنها صحه می گذارد. اسلام در عهد حیات نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آماج برخی از تحریفات قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت ضمن خطبه ای نسبت به آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، بویژه در عصر حاکمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشتری گرفت که در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام که در قرآن و سنت تبلور یافته است، معارفی عمیق و بسیار گسترده دارد که هر چه بر دانش و اندیشه بشری افزود ه شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشکار می گردد. دستیابی به این ذخایر و گوهرهای فراوان غواصانی می خواهد ماهر، که از موج نهراسند که همان احیاگرانند.عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاکید بر تفقه در دین، و نیز اهل بیت (علیهم السّلام) با فرا خوانی به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگری صحه گذارده اند. (6)

بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندی فکری بشر در شناخت راه کمال نیست، بلکه فلسفه آن لزوم احیاگری است؛ یعنی فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگی او در حفظ، تبیین و اجرای اسلام بر می گردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگی یافت که آیین کامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ کند و در پرتو اجتهاد و احیاگری از این سرچشمه زلال، نهرهای تازه ای جاری سازد.

قرآن احیاگری در قلمرو تکوین و تشریع را یکی از صفات و اسمای حق معرفی می کند مانند «یخرج الحی من المیت » یا «و یحیی الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء کل شی ء حی » ، (7) اما احیاگری حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشری از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریف زدایی کردند و معارف نوینی بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان برای احیای بشریت به احیای ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دمیدن روح حیات به جامعه معرفی کرده است:

«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم؛ (8) ای کسانی که ایمان آورده اید، خدای و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه که شما را به چیزی فرامی خوانند که زنده تان می سازد» .

بدیهی است که با دین زنده و احیا شده می توان جامعه را زنده کرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فکری و معنوی ائمه اطهار (علیهم السّلام) ادامه یافت. در عهد زمامداری یزید بدعتها و آفات فکری و دینی به اوج خود رسیده بود و می رفت که خورشید اسلام نبوی در پشت ابرهای سیاه حاکمیت اموی پنهان گردد که امام حسین (علیه السّلام) با گفتار و کردار خود به احیای آن قد برافراشت. اصل احیاگری پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسی ترین رکن در سنت گفتاری و کرداری اهل بیت (علیهم السّلام) تبلور یافت.

پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنی عالمان ربانی وظیفه احیاگری را بردوش دارند.

اولیاى خانواده ها و امر به معروف و نهى از منکر

بى شبهه محیطى که انسان در آن زندگى مى کند در صفات، اخلاق، رفتار و روش و خلاصه تکوین شخصیت او مؤثر است. سطح فکر و احساسات هر کس بیشتر متناسب با محیطى است که در آن بزرگ شده و پرورش یافته است. آن کسى .....

 

مقدمه

بى شبهه محیطى که انسان در آن زندگى مى کند در صفات، اخلاق، رفتار و روش و خلاصه تکوین شخصیت او مؤثر است. سطح فکر و احساسات هر کس بیشتر متناسب با محیطى است که در آن بزرگ شده و پرورش یافته است. آن کسى که در محیط ایمان و خداپرستى و پارسایى تربیت شده و هر چه دیده مردان متّقى و پرهیزکار و درستکار و مظاهر امانت و صداقت و فضیلت دیده است با شخصى که در یک محیط آلوده و فاسد، پرورش یافته حتماً مثل هم نیستند.

عادات و روحیات یک نفر بیابانگرد بى علم و اطلاع مانند یک نفر شهرى متمدن نیست. فرزندانى که از نعمت تربیت پدران خداپرست و دانشمند و با اخلاق و مادران پارسا و با ایمان و عفت و طهارت برخوردارند، با فرزند یک مرد فاسق و بى ایمان و یک زن خیابانگرد بى عفّت و تقوا بسیار تفاوت دارند.

آن کسى که معاشرت و همنشینى او با نیکان و صلحا و اهل معرفت است و قسمتى از عمر خود را در مجالس موعظه و مساجد و تلاوت قرآن و ادعیه و قرائت کتابهاى مفید دینى و اخلاقى مانند معراج السعادة و مصباح الفلاح و مطالعه تاریخ احوال بزرگان دنیا و دقت در سیر تحولات اوضاع ملل و امم گذرانده باشد، هیچگاه طرف نسبت با کسى که با اراذل و اشرار و اهل شرب خمر و قمار و تریاکی ها و چاقوکش ها مجالست دارد و به جز با محفل طرب و سینما و تئاتر و تماشاخانه و مناظر مهیّج شهوت و کتابهاى داستانهاى عشقى و نغمات موسیقى و خیانت و روزنامه ها و مجلاّت و از این قبیل آشنایى ندارد، نیست.

البته، نباید انکار نمود که گاهى اشخاصى پیدا مى شوند که علاوه بر آنکه تحت نفوذ و تأثیر محیط واقع نمى شوند، در فوق آن قرار گرفته و شخصیت و روحیه آنها بقدرى بزرگ و تواناست که محیط را عوض مى نماید، یا اینکه کسانى هستند که بواسطه پاره اى جهات، تأثیر محیط در آنها کمتر وسعى دارند که با حفظ فطرت و نورانیت ضمیر خود، حساب اعمال و اخلاق خود را با میزان و ترازوى عقل و شرع در یک فضایى که مصون از مداخلات این عالم مادى باشد، بنمایند. اما این اشخاص در جامعه عدّه انگشت شمار و معدودى بیش نیستند. اکثریت افراد تابع وضع محیط و روش عمومى و رویه عامّه هستند وقتى ببینند دیگران به نیکى و راستى و درستى اقبال دارند آنها هم نیکوکارى را پیشه مى سازند. و اگر ببینند سایرین در مقام دغل و خیانت و ستم و جمع منافع هستند به آنها متمایل مى شوند. از این رو براى تهذیب و اصلاح افراد یکى از بهترین راهها موافق ساختن محیط است.

در شریعت مقدس اسلام، همان گونه که با کمال شدّت با بى ایمانى و اعمال زشت و اخلاق رذیله مبارزه شده است و به سوى خیر و نیکى دعوت مى شود، در اصلاح محیط هم اهتمام شده است; مثلا نه تنها خواندن نوشته هایى که موجب فساد اخلاق و تهییج شهوات و دعوت به خیانت و جنایت و بى نظمى است منع گردیده، بلکه نوشتن و طبع و نشر و خرید و فروش اینگونه کتابها و نوشته ها را ممنوع فرموده اند. و نه فقط قمار و میخوارگى و زنا و این قبیل اعمال زشت حرام شده، بلکه ساختن مى و آلات قماربازى و خرید و فروش آنها و تأسیس اماکن فحشاء و بى عفّتى و معاشرتهاى نامشروع مردان و بانوان را تحریم کرده است. نابود کردن و شکستن آلات لهو و لعب و قمار بر همه کس واجب گردیده و براى مجالستها و معاشرتها آداب و قواعد خاصى معیّن شده است. راجع به تأسیس مجالس وعظ و سخنرانیهاى مفید و توسعه مدارس و بسط علم و فرهنگ و تعلیم احکام و آداب و یادگرفتن و یاددان قرآن مجید و احادیث و اخبار ترغیب بسیار شده است و تعظیم از شعائر مذهبى و حفظ ظواهر و حضور در جماعات و مساجد و مجالس علمى و اخلاقى را از وظایف هر فرد قرار داده اند، تا در نتیجه، احساسات حسنه مردم زنده و افراد متمایل به خیرات و متوجه به خدا گردند و البته در چنین جامعه امر به معروف و نهى از منکر بطور سهل و بى پیرایه انجام مى شود.

انسان در زندگى محیط هاى مختلفى را مى بیند مانند محیط خانه، بازار، مدرسه، شهر، کشور و بالأخره در دنیاى کنونى محیط همه جهان باید هر یک از این محیطها را براى ترقى و کمال او مساعد ساخت، مثلا محیط مدرسه را با استخدام آموزگاران کاردان، باتجربه، عالم، خداپرست و علاقه مند و برنامه صحیح و اساسى باید براى تکامل و تربیت افراد مهیا ساخت. محیط اداره را با سپردن مشاغل حسّاس به اشخاص صحیح العمل و درستکار و جدّى و تشویق مردمان امین و طرد خیانتکاران مساعد نمود.

یکى از بزرگترین محیطها، بلکه اولین محیطى که بشر در این دنیا آن را مى بیند و آن را به منزله مدرسه ابتدایى یا اطاق اول زندگى او در عالم دنیا باید شمرد «خانه» است که مقدمه سعادت و زمینه نیکبختى و تعالى و ترقّى یا مایه بدبختى و انحطاط و فساد اخلاق، بیشتر از آنجا آغاز مى شود. چگونگى تربیت خانوادگى و احساسات و صفات و اخلاق و اعمال اولیاى خانواده، سایر افراد را تحت تأثیر قرار مى دهد. که اگر مراحل بعدى مانند مدرسه و جامعه او را تغییر ندهد و عوض نکند، همان تربیت اولیه پدر و مادر کار خود را خواهد نمود.

پس یکى از بزرگترین وظایف کسانى که علاقه مند به اصلاح و ترقى افراد خانواده خود هستند، مراقبت در اخلاق و رفتار آنها و وضع خانه و منزل است.

اولا: رفتار خود را طورى قرار دهند که براى سایر افراد خانواده سرمشق نیکوکارى و حسن عمل باشند.

ثانیاً: از گذاردن وسایل معاصى در دسترس اهل خانه، خوددارى کنند; زیرا با فراهم بودن وسیله، نگهدارى از فساد و رفتار ناروا دشوار مى شود.

ملحد گرسنه و خانه خالى و طعام

عقل باور نکند کز رمضان اندیشد

و در عوض وسایل تکمیل قواى معنوى و ملکات فاضله را براى آنها فراهم سازند. معلوم است در خانه اى که سفره شراب و بساط قمار انداخته مى شود، یا نقشه ظلم و ستم و قانون شکنى در آنجا طرح گردد، و در عوض تلاوت قرآن و تشکیل مجالس موعظه و درس اخلاق، صداى آلات طرب و موسیقى بلند کنند یا مجالس لهو یا میهمانیهاى خانوادگى به وضعى که اکنون در میان بعض مردم بى غیرت شایع است برپا کنند، اخلاق افراد آن متناسب با همین وضعیت مى شود.

ثالثاً: اگر از کسان و بستگان خود رفتار زشت و گناهى دیدند آنها را نهى از منکر کنند و اعمال و اخلاق آنان را تحت نظر مستقیم خود بگیرند تا هم وظیفه شرعى و اخلاقى خویش را انجام داده و هم نیکبختى آنان را تأمین نمایند. خداوند متعال مى فرماید:

«یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أنْفُسَکُمْ وَاَهْلِکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مایُؤْمَرُونَ».(1)

یعنى: «اى کسانى که ایمان آورده اید نگاه بدارید خودتان و کسان و فامیل خود را از آتشى که هیزم آن مردم و سنگ است و فرشتگان غلاظ و شداد که خدا را در فرمانى که به آنها بدهد مخالفت نمى کنند و به فرمان او رفتار مى نمایند بر آن گماشته شده است».

و در سوره مریم در مدح اسماعیل صادق الوعد ـ که یکى از پیغمبران است ـ مى فرماید:

«وَکانَ یَأْمُرُ اَهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَالزَّکوةِ».(2)

یعنى: «کسان و بستگان خود را امر به نماز و اداى زکات مى کرد».

در کتب احادیث روایت کرده اند که از حضرت ابى عبدالله ـ علیه السّلام ـ از آیه «قُوا أنفُسَکُمْ» سؤال شد که چگونه اهل خویش را نگاهدارى کنیم؟ فرمود: «آنها را امر به معروف و نهى از منکر نمایید».(3)

به موجب آیات کریمه و اخبار و روایات، یکى از تکالیف هر مسلمانى، اهتمام در حسن اخلاق و ادب و تربیت عائله است. مخصوصاً در این عصر که افکار و اخلاق به واسطه نزدیکى ملل و اقوام به یکدیگر دائماً در معرض تغییر و تحوّل است و با به کار بردن انواع وسایل براى تخریب مبانى مذهبى و اسلامى و تضعیف عقاید حقّه و تبدیل احساسات و عواطف پاک مسلمانان و محو حیثیات و استقلال آنان از طرف بیگانگان اهتمام مى شود، و یگانه راه وصول به این مقصود را آموزش و پرورش اطفال و جوانان شناخته اند، و مى کوشند که وضع تعلیم و تربیت را طورى قرار دهند که ایمان به خدا و اعتماد به نفس و حسّ طرفدارى از حقّ، صراحت لهجه و شجاعت اخلاقى و عفت و پاکدامنى و پارسایى و پرهیزکارى که از خصایص بارز مسلمانان است از آنها سلب و در عوض مردمانى نادان و ضعیف الاراده و سست عنصر و تنبل بار آورند تا به جاى علم و دانش و صنعت و اخلاق، محصول چندین سال مدرسه دیدن و دبستان و دبیرستان طىّ کردن براى آنها از دست دادن حسّ اعتماد به نفس و نادانى و میخوارگى و شهوترانى و صفات پست دیگر و تحمل ظلم و ستم و قبول نوکرى و خدمتکارى اجانب گردد تا آنها را بر سر هر کارى گماردند در اطاعت اوامر دشمنان سعادت جامعه و مسلمانان و تضییع حقوق بیچارگان و ایجاد هرج و مرج و هزاران معایب دیگر، مهیا و آماده باشند.

باید اولیاى اطفال و خانواده ها پیش از پیش متوجه وضع معاشرتها و رفتار تمام کسان خود مخصوصاً فرزندانشان باشند و وضع اخلاقى و ایمانى و علمى آموزگاران و معلمین فرزندان خود را کاملا مورد دقت و اهمیت قرار دهند و نگذارند پسران و دختران آنها فاسد و آلوده بار آیند و کارى نکنند که به جاى آنکه فرزندان آنها صالح و امین و رشید و دانشمند و خدمتگزار شوند، مردمانى خیانتکار، وطن فروش و نابکار از کار بیرون آیند.

بحران های اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر

یکی از آسیب های جدّی که در غیبت امر به معروف و نهی از منکر، جامعه را تهدید می کند بحران های مختلف اجتماعی است، زیرا امر به معروف نهی از منکر بزرگ ترین و مهم ترین نقش اصلاحی و نیز کنترل اجتماعی را ایفاء می کند، لذا جامعه اسلامی با وجود امر به معروف ....

 

یکی از آسیب های جدّی که در غیبت امر به معروف و نهی از منکر، جامعه را تهدید می کند بحران های مختلف اجتماعی است، زیرا امر به معروف نهی از منکر بزرگ ترین و مهم ترین نقش اصلاحی و نیز کنترل اجتماعی را ایفاء می کند، لذا جامعه اسلامی با وجود امر به معروف به نقطه بحرانی نمی رسد.

امّا در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر کنار گذاشته شود و به تدریج ارزش ها، بی ارزش و منکرات، با ارزش شمرده شود، بحران های ناشی از این دیدگاه(با ارزش شمردن منکرات و بی مقدار دانستن ارزش ها) نیز دامان جامعه را می گیرد.به عنوان مثال به برخی از بحران های اجتماعی، اشاره می شود:

الف)بحران هویت

می توان هویت را به «شخصیت و خود واقعی انسان» معنا کرد. در صورتی که فرد و جامعه،شخصیت و خود واقعی خویش را نشناسند و به آن دست نیابند دچار عدم تعادل و نوعی اختلال روحی- روانی می شوند (بحران هویت) که آثار آن را در گفتار و رفتار، گرایش ها و تصمیم گیری های آن ها می توان مشاهده کرد.

انسانی که:

- خود را نشناسد.

- خود را گم کند.

- خود را فراموش کند.

به دنبال «خود کاذب» می رود و برای «خود کاذب» برنامه ریزی و سرمایه گذاری می کند.

و روشن است چنین انسانی در پایان، خود را شکست خورده و زندگی و سرمایه عمر را بر باد رفته خواهد دید.

اسلام عزیز انسان ها را به خود حقیقی و گوهر ناب وجودشان فرا می خواند.

پیامبر اکرم(ص) با جمله: شناخت خود حقیقی را زمینه و بستر خداشناسی دانسته اند.

نه تنها شناخت خود حقیقی و هویت انسانی، از شناخت خداوند متعال جدا نیست، بلکه هستی او نیز جدای از هستی هستی آفرین نیست.انسان از آن حقیقت اصلی خویش دور گشته و از این رو دچار حیرت و سر در گمی شده است و هر چند ار این جدایی ناله ی فراق سر دهد سزاوار و بجا است.

ریشه اصلی بحران هویت همین نکته اساسی است. قرآن کریم نیز صریحاً خدا فراموشی را عامل خود فراموشی دانسته است:

«مانند کسانی نباشید که خدا را از یاد برده اند و در نتیجه خداوند نیز حقیقت خودشان را از یادشان برد( و آنان را دچار خود فراموشی کرد و ندانستند که کیستند و چه باید بکنند) اینان از راه بندگی خداوند خارج شده اند».

بنابراین در قاموس فرد یا جامعه ای که با آموزه های دینی آشنایی کافی داشته باشد واژه ای به نام بحران هویت یافت نمی شود زیرا افراد معتقد و متدین الگوی زندگی خود را پیامبران(ص) و امامان(ع) قرار می دهند و زندگی اجتماعی خویش را بر مبنای آموزه های آن ها بنا می نهند و از تقلید کور کورانه از بیگانگان پرهیز می کنند.

اصولاً اگر ریشه های بحران هویت (فردی یا اجتماعی) مورد بررسی قرار گیرد به چند نکته مهم می رسیم:

۱-افرادی که به بحران هویت می رسند به دیگران(معمولاً بیگانگان و به ویژه غربی ها) به دیده عظمت و بزرگی(به دلیل پیشرفت های علمی و صنعتی آن ها) نگاه می کنند.

۲- در درون خود احساس حقارت و کوچکی دارند.

۳- تنها راه موفقیت را پیروی بی چون و چرا از آنان می دانند و بر این اساس سعی در هم رنگی و همانندی با آن ها را دارند.

۴-از سابقه علمی و تمدنی خود آگاهی و شناخت ندارند.

۵-نسبت به استعدادها و توانمندی های خود و مردم خود آگاهی یا باور ندارند.

این گونه افراد مجذوب پیشرفت های علمی و صنعتی شده اند امّا فقط در ظاهر،گفتار، رفتار، پوشش، بی بندو باری فرهنگی و...با آن ها هم رنگ شده اند، روابط اجتماعی، روابط خانواده و ... را بر مبنای همان فرهنگ بنیان گذاشته اند. از این رو به همان آسیبی مبتلا می شوند که فرهنگ بیگانه از پیش دچار شده بود یعنی «بحران هویت».

بحران هویت مخصوص کشور های غیر پیشرفته نیست، در کشورهای پیشرفته به مثابه یکی از معضلات مهم و گسترده ی اجتماعی به آن می پردازند. زیرا چنان که گفته شد فرد یا جامعه ای که از «هستی بخش» خود دور شده و آموزه های حیات بخش او را نادیده گرفت، گرفتار این مشکل می شود.غربی باشد یا شرقی، تفاوتی نمی کند.

از این رو قرآن در هشدار های خود به این واقعیت مهم ما را توجه می دهد:

«هر کس از یاد ( و دستورات) من روی برگرداند قطعاً زندگی تنگ و دشواری خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم».

یکی از دانشمندان به نام «مارسیا» می گوید:

«در جوامعی که مذهب وجود ندارد، نوجوانان (هویت) شدیدتری را تجربه می کنند، چرا که مذهب به مهم ترین سؤالات نوجوانان یعنی از کجا آمده ام؟چه کسی هستم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه باید بکنم! پاسخ داده است».

نتیجه این که:

اگر در جامعه با ابزار امر به معروف و نهی از منکر، ارزش ها شناسانده شود و مردم به گرایش و انجام آن ها ترغیب و تشویق شوند و اگر نسبت به بدی ها و منکرات آگاهی لازم پدید آید و از رفتارهای زشت و ناهنجار پیشگیری شود چیزی به نام «بحران هویت» وجود نخواهد داشت.

ب) نا امنی اجتماعی

یکی دیگر از آسیب های اجتماعی که گاه به حد بحران اجتماعی می رسد و کیان جامعه را تهدید می کند،نا امنی های اجتماعی نظیر رواج سرقت، قتل، آشوب و ... است. یکی از عوامل مهم پدید آمدن آن ها نیز دوری از آموزه های دینی و الهی و عدم تربیت آحاد جامعه به تعلیمات پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) است.

یقیناً اگر روح ایمان در جامعه ای بیدار باشد و در دل و جان مردم، عشق و محبت به خداوند و به انسان ها وجود داشته باشد و همه در برابر کاستی ها و نا برابری های موجود در جامعه احساس مسئولیت کنند، چیزی به نام سرقت یا قتل و آشوب و ... معنی نخواهد داشت.

ج) طلاق

یکی از مشکلات فراگیر که در جوامع پیشرفته از همه بیشتر وجود دارد، معضل طلاق و از هم پاشیدن خانواده است. آمار طلاق را در کشورها و نیز در کشور خودمان مطالعه و بررسی کنید، تا به عمق فاجعه بیشتر پی ببرید. در ایران هر چند طلاق به مرز بحران اجتماعی نرسیده است، امّا نگرانی های جدّی ایجاد کرده است. به بررسی های علمی درباره عوارض طلاق نیز نظری بیندازید؛ بخشی از عوارض آن عبارت است از :

از بین رفتن یکپارچگی اجتماعی، کاهش یافتن روح اعتماد مردم بر یکدیگر، پدید آمدن روابط اجتماعی ناسالم، احساس تلخ شکست در زندگی، ایجاد روحیه یأس و نا امیدی، فرزندانی که غالباً رها، سر خورده، کم عاطفه و دور از تربیت والدین در جامعه رشد می کنند و ...

زمینه هایی که منجر به طلاق می شود را بررسی کنید، برخی از آن ها عبارتند از:

- عدم آگاهی نسبت به آموزه های دینی درباره ازدواج، شرایط و آداب آن.

- عدم پایبندی به آموزه های الهی.

- تقلید کور کورانه از یکدیگر و سنت های غلط و سنگین.

- هزینه ها و مخارج غیر معقول.

- انتظارات و توقعات نا بجای زن و مرد از یکدیگر خصوصاً در آغاز زندگی مشترک.

- و...

آیا اگر امر به معروف وجود می داشت و یکدیگر را از این سنّت های غلط باز می داشتیم و اگر خود را به مبانی دین متعهد می دانستیم، باز شاهد چنین اتفاقاتی بودیم؟

البته مصادیق دیگری برای بحران های اجتماعی وجود دارد مانند اعتیاد و ... که به ذکر همین مقدار بسنده می کنیم.