حبّ فى الله و بغض فى الله

یکى از امور مهمه که با پیشرفت مقصد و حصول فایده اى که از امر به معروف و نهى از منکر در نظر گرفته شده است، ارتباط و تأثیر بسیار دارد «حبّ فى الله وبغض فى الله» است.حبّ و بغض و دوستى و قهر، یکى از مسایل بزرگ زندگى انسان بشمار مى رود و ....

 

نویسنده : آیت الله لطف الله صافى گلپایگانى

یکى از امور مهمه که با پیشرفت مقصد و حصول فایده اى که از امر به معروف و نهى از منکر در نظر گرفته شده است، ارتباط و تأثیر بسیار دارد «حبّ فى الله وبغض فى الله» است.

حبّ و بغض و دوستى و قهر، یکى از مسایل بزرگ زندگى انسان بشمار مى رود و با تمام مسایل زندگى او مربوط است. کردار و رفتار و بطور کلى همه اعمال بشر و کوششهاى او مولود حبّ یا بغض و عشق و علاقه و یا دشمنى و عداوت است. انسان چیزهایى را دوست مى دارد و به اشخاصى علاقه مند است و از چیزهایى هم متنفّر است. نمى تواند هم اینطور نباشد; زیرا هر چه دارد از عشق و علاقه و محبت دارد و از هر کس خیر و منفعتى به او رسیده است منشأش محبت بوده. خودش هم به هر چه موافق با طبع و منافعش باشد علاقه مند است و با هر چه مانع منافع و کمال و منافر با طبع اوست دشمن است. حیات و بقایش را خداوند با محبت و عشق مربوط ساخته است، پس مسئله حبّ و بغض و دوستیها و دشمنیهاى بشر داراى کمال اهمیت است و اگر تحت یک ترتیب منظم درآید، در سایر مسایل هم ترتیب و اعتدال و انتظام آسان مى شود.

باید در حبّ و بغض روشى پیدا کرد که همه افراد را هماهنگ و با هم نزدیک و همکار سازد. باید پایه محبتها را با روح و معنویت نمود که همه وقت به فریاد انسان برسد و درد بشر را درمان کند و او را نسبت به فقرا و افتادگان و زیردستان مترحّم و مهربان سازد. دوستیهایى که پایه آنها امور دنیویه و منافع مادیه باشد، پایدار نمى ماند و مردم از آن حظّ و لذت نمى برند; زیرا تا وقتى منافع شخصیه آنها تأمین گردد، با هم دوستى مى کنند و وقتى آن منافع از میان رفت، رشته مودّت آنها گسیخته مى شود، بلکه به عداوت و دشمنى تبدیل مى گردد.

اگر نظریات کوچک و مطالب دنیایى منشأ قهر و مهر شود، بازار منازعات و اختلافات رایج مى گردد و قواى بشرى و نیروى خداداد او که باید در راه ترقّى و کمال او صرف گردد، تجزیه و تقسیم شده در راههاى ضد و نقیض هم به کار مى افتد و وحدت اجتماعى آنها از میان مى رود و هر کس براى خودش مى شود نه براى همه.

بر عکس، اگر مبانى دوستیها و دشمنیها را امور معنویه و روحانیه قرار دهند و بشر از مهر و قهر خود حقایق عالیتر و مقاصد بلندترى را منظور سازد و عواطف خود را تا حدى که میسر است از چنگال تصرفات عالم طبیعت و متاع و حطام دنیا نجات دهد، همه از هم خیر مى بینند و همه به نفع یکدیگر زحمت مى کشند و رنج خود و راحت یاران مى طلبند. نه فقیرشان درمانده مى شود و نه توانگرشان بى رحم و بى انصاف مى گردد و نه مریضشان بى دوا و غذا و بى پرستار مى ماند و نه حقّ کسى پایمال مى گردد و نه خیانتکار در میان آنها پا مى گیرد و نه زمامدارانشان متکبّر و جبّار مى شوند و نه مردم امین و درستکار در جامعه آنها عقب مى مانند و نه کسى با بیگانگان و اشرار و مفسدین همکارى مى کند. همه به هم مربوط و به یکدیگر پیوسته مى شوند مانند یک پیکر و اعضاى یک بدن مى شوند که اگر به یک عضو درد و الم و صدمه برسد، سایر اعضا در بى خوابى و رنج با آن عضو شریکند. در احادیث آمده است:

«عن ابى جعفر علیه السّلام انّه قال: المؤمنون فى تبارهم وتراحمهم وتعاطفهم کمثل الجسد إذا اشتکى تداعى له سائره الجسد بالسّهر والحمّى».(1)

یعنى: «حضرت امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «انسانهاى مؤمن در نیکویى و مهربانى و شفقت با یکدیگر، همانند پیکر واحد هستند که اگر قسمتى به درد آید، اعضاى دیگر در بى خوابى و مرض، با آن همراهى مى کنند».

در چنین جامعه اى است که حس استقلال و حرّیت به معنى واقعى خود وجود دارد و فقرا و ضعفا در استفاده از نعمت آزادى و استقلال با اغنیا و اقویا برابرى دارند و همه در ضعف واحد قرار مى گیرند. در قرآن مجید مى فرماید:

«قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلى کَلِمَة سَواء بَیْننا وَبَیْنَکُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلاّ اللهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلایَتَّخِذَ بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ».(2)

براى به وجود آوردن یک جامعه محکم و پایدار، یگانه راه، متحد ساختن هدفها و مقصدها و نیتهاى افراد آن جامعه است و براى حصول یک چنین وحدت و یگانگى معنوى و اجتماعى، راههایى مانند وحدت زبان و نژاد و وطن گفته مى شود که هیچکدام براى تأمین این منظور وافى نیستند; و ثانیاً: این حرفها نمى تواند آنقدرها در قلب مردم نفوذ کند که یک جامعه را به راه بیندازد. تنها راه وصول به این مقصود، دین صحیح و ایمان به خداست که محبوب و مقصود حقیقى بشر است: اگر همه در اعمال و رفتار و دوستیها و دشمنیها رضاى او را بخواهند و از عذاب او بپرهیزند، از معایب و مفاسد اخلاقى و اجتماعى مصون مى مانند.

عقیده توحیدى که اسلام بشر را به آن دعوت مى کند، موجد این وحدت و یگانگى است و موحّد را در هر حال از شرک و اختلاف و جدایى و اعتنا به امتیازات لغو و باطل دور مى سازد چنانچه از حضرت رسول خدا ـ صلّى الله علیه وآله ـ روایت شده است که فرمود:

«ایّها النّاس انّ ربّکم واحد وان أباکم واحد کلّکم لآدم وآدم من تراب انّ أکرمکم عندالله اتقیکم ولیس لعربىّ على عجمّى فضل الاّ بالتّقوى».(3)

یعنى: «هان اى مردم! پروردگار شما یکى است و پدر شما نیز یکى است و همه شما از آدمید و آدم از خاک، بدرستى که گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست و عرب بر عجم هیچ برترى ندارد مگر با پرهیزگارى».

در همه تکالیف و تعلیمات اسلام، حفظ و تقویت عقیده توحید و توجه به خداى یگانه ملاحظه شده است در مورد حبّ و بغض و دوستى و دشمنى که بشر بالطبع و بالفطره از آن ناگزیر است پیروان خود را به خدا متوجه مى کند و دستور مى دهد که براى خدا و در راه او دوستى و دشمنى نمایند; با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمن باشند. در قرآن مجید مى فرماید:

«لاتَجِدُ قَوماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ اُولئِکَ کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ»(4)

ظاهر آیه شریفه این است که: «نمى یابى تو قومى را که ایمان به خدا و روز جزا مى آورند که دوستى نمایند با کسى که در مقام دشمنى و خصومت با خدا و پیغمبر اوست هر چند بوده باشند اینگونه اشخاص که با خدا و پیغمبرش دشمنند، پدران ایشان با فرزندان ایشان یا برادران ایشان یا عشیره و فامیل ایشان، این مردمند که خدا در دلهاشان ایمان را ثبت و نوشته است».

در کتاب وسایل الشیعه از حضرت ابى عبدالله ـ علیه السّلام ـ روایت نموده است که فرمود:

«قال رسول الله صلّى الله علیه وآله لاِصحابه أىّ عرى الایمان اوثق؟ فقالو: الله ورسوله اعلم. وقال بعضهم الصلوة وقال بعضهم الزّکوة وقال بعضهم الحجّ والعمرة وقال بعضهم الجهاد. فقال رسول الله صلّى الله علیه وآله لکلّ ماقلتم فضل ولیس به ولکن اوثق عرى الایمان الحبّ فى الله والبغض فى الله وتوالى اولیاء الله والتبرّى من أعداءالله».(5)

یعنى: «پیغمبر اکرم ـ صلّى الله علیه وآله ـ از اصحابش پرسید: کدامیک از دستگیره هاى ایمان محکمتر است؟ پس عرض کردند: خدا و رسول او داناترند، و بعضى گفتند: نماز، بعضى گفتند: زکات، بعضى گفتند: روزه، بعضى گفتند: حج و عمره، بعضى گفتند: جهاد، پیغمبر فرمود: براى هر یک از آنچه شما گفتید فضیلت است، ولى آن محکمترین دستگیره هاى ایمان نیست ولکن استوارترین دستگیره هاى ایمان حبّ و دوستى در راه خدا و بغض و دشمنى در راه خدا و محبت و تولاى اولیاى خدا و تبرى و بیزارى از دشمنان خداست».

و در کتاب مذکور از فضیل بن یسار نقل شده است که گفت:

«سئلت ابا عبدالله علیه السّلام عن الحبّ والبغض امن الایمان هو؟ فقال وهل الایمان الاّ الحبّ والبغض».(6)

یعنى: «پرسیدم از حضرت ابى عبدالله ـ علیه السّلام ـ که آیا حبّ و بغض از ایمان است؟ در جواب فرمود: مگر ایمان بجز حبّ و بغض است!».

از این قبیل اخبار و احادیث بسیار است که از همین مختصرى که از آنها نقل شده، اهمیت حبّ فى الله و بغض فى الله معلوم مى گردد.

اگر کسانى که به اسلام و مسلمین و مصالح عامّه علاقه مند هستند در انجام همین یک وظیفه بزرگ کوتاهى نکنند و حبّ فى الله و بغض فى الله را در همه کارها دخالت دهند و با ارباب معاصى، دوستى و مجالست و معامله و معاشرت نکنند و براى آنها قدر و شخصیتى قایل نشوند یقیناً تأدیب و متنبه مى شوند. اگر از ستمکاران احترام ننمایند و به آنها کمک ندهند و از آنان تبرّى و بیزارى جویند، ستمکارى رایج نمى گردد و کسى به ظلم و ستم افتخار نمى نماید. اگر جامعه به آنهایى که به نماز و روزه و زکات و سایر واجبات و بلکه مستحبات مانند نماز جماعت و غیره بى اعتنایى مى کنند، ارج و اهمیت نمى داد، کسى در اداى فرایض مسامحه نمى نمود و نماز جماعت و مجالس دینى بیش از اینها شوکت و عظمت مى یافت. اگر با نیکان و اخیار در هر شغل و کار که باشند دوستى مى نمودند و از آنها تشویق و قدردانى مى کردند، اشرار و بدکاران روى کار نمى آمدند.

حقیقتاً این اصل بزرگ، یعنى حبّ فى الله و بغض فى الله امروز در میان ما مسلمانان چندان مورد احترام نیست. براى از میان رفتن یک جامعه همین بس است که افرادش در دوستیها و دشمنیها پاى منافع شخصى را در میان آورند و تصدیق و تمجید و انتقاد آنها روى این نظریات کودکانه قرار بگیرد.

اهل بصیرت و اطلاع مى دانند که علّت عمده تجزیه ممالک اسلامى و تفرقه کنونى مسلمانان و تسلط بیگانگان، دوستیها و همکاریهاى بعضى از مسلمین با اجانب است که براى رسیدن به منفعتهاى خصوصى، باب دوستى و مخالطت را با آنها باز نمودند و با آنها در خراب کردن و اضمحلال شوکت مسلمانان، همراهى نمودند و نقشه هاى شوم آنها را اجرا نموده و مى نمایند. خداوند در قرآن مجید مى فرماید:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّى وَعَدوَّکُمْ اَوْلیاء».(7)

امروزه بیشتر حکومتهاى اسلامى و امور تجارت و بازرگانى و فلاحت و کشاورزى و همه شئون حیاتى آنها به دست همین عناصر پلید و بیگانه پرست تحت نظارت اجانب درآمده است که حتّى در رفع کوچکترین حوایج زندگى باید دست احتیاج به جانب دیگران دراز کنیم و ضروریات زندگى خود را باید از کشورهاى بیگانه تهیه نماییم. اینها با وسایلى که در دست دارند ملل اسلامى را در حال رکود و عقب ماندگى نگاه مى دارند تا نتوانند با دنیاى حاضر هماهنگى نموده با هدایت تعلیمات آسمانى قرآن مجید، موقعیت سابق خود را در جهان به دست آورند. براى آنکه نگذارند مردم بیدار و هوشیار شده در مقام چاره جویى برآیند با تبلیغات خود آنها را به کارهایى که غیر از خسارت فایده ندارد سرگرم مى کنند.

اگر عوض این همه اهتمامى که در تبعیت از ظواهر و بعض عادات زشت و ترویج اعمال ناپسندیده پاره اى از نادان ملل غرب مى نمایند، در فرا گرفتن علوم و دانشهایى که آنها به آن دست یافته اند مختصر توجهى مى نمودیم، یقیناً امروز بیش از اینها در دنیا جلو رفته بودیم. خدا مى داند که سالى چه مبلغ پول مسلمانان از راه خریدارى اشیاء لوکس و غیر ضرورى و بى فایده از جیبشان خارج مى شود و ماهانه جوانان بوالهوس و اغنیاى نادان چه مبلغ صرف تجملات بیهوده و زنانه کاریها و تهیه انواع بیعارها مى نمایند و اگر این پولها را جمع نمایند مى توانند با مبلغ کمى از آن، مدارس مهم و بیمارستانهاى بزرگ ـ که تا چند قرن براى جامعه مفید باشد ـ تأسیس نمایند، یا کارخانه هایى که در آن هزاران مردم بیکار و گرسنه به کسب و کار و ارتزاق مشغول شوند ایجاد نمایند.

بارى، غرض این است که دوستى نمودن با دشمنان خدا و اهل معصیت، زیانها و مفسده ها دارد. حبّ فى الله و بغض فى الله یکى از صفاتى است که عقلا و شرعاً ممدوح و مستحسن است و براى حفض قومیت و استقلال و شخصیت هر طایفه کمتر وسیله اى به مرتبه آن مى رسد. هر چه در یک جامعه این صفت قویتر باشد، دست تجاوزات و مداخلات دشمنان از سرشان کوتاهتر خواهد بود، ولى متأسفانه امروزه پاره اى از مسلمانان عوض آنکه این مطلب را مراعات کنند و به حکم محکم: «اَشّداء على الکفّار رُحماء بینهُم»(8)، در مقابل کفّار و دشمنانى که در مقام از بین بردن آنها و یا فاسد کردن اخلاقشان هستند، شدت و قوت و استحکام داشته باشند و در میان خودشان با هم دوست و مهربان باشند، بى شرمانه با باز کردن باب مخالطت و همکارى با کفّار، کلید کشورهاى اسلامى را به دست آنها مى سپارند و به جاى آنکه دیگران را استخدام نمایند، مستخدم بیگانگان و وسیله اجراى مقاصد نامشروع آنها مى شوند. دیانت و ملیت و سعادت خود و جامعه خود را براى خاطر آنها به قیمت پائینى در معرض فروش مى گذارند و مسلمانان را به اسم دعوت به تمدن موهوم و آزادى دروغى، به فساد و فحشا و لهو و لعب و خیانت ترغیب مى نمایند و تقلید کورکورانه از اجانب و دشمنان اسلام را سرمشق خود قرار داده هر منکر و عمل زشتى را با وسایلى که دارند رواج مى دهند.

مى روند در کشورهاى مسیحى در لابلاى مطبوعات و روزنامه هاى آنها گردش مى کنند یک کار زشت و منکرى را که یک نفر نادان در یک گوشه اى مرتکب شده پیدا مى کنند و به فکر ترویج آن مى افتند و با آب و تاب بسیار آن را روى صفحات کاغذ پاره هایى که به دست جوانان مسلمان مى دهند مى آورند.

آیا طبع و نقل زناشویى خانمهاى... با حیوانات و طلاق گرفتن فلان خانم از شوهرش براى خاطر ازدواج با سگ یا بوزینه (که شاید اصلا دروغ و مجعول باشد) براى آن پسر و دختر ایرانى که غیر از تقوا و پاکدامنى، سرمایه اى ندارد، غیر از دعوت به فساد معنایى دارد؟ آیا از انتشار عکس فلان پسر یا دخترى که با خرج خود یا با پول و دسترنج کشاورزان فقیر به خارج رفته، در حال رقص با خرس آن را افتخار معرفى کردن و نظایر این مطالب که قلم از نوشتن آن خجل و شرمسار است، غیر از ترویج منکرات و منحرف ساختن جوانان ساده لوح چه نتیجه اى دارد؟ کسى نمى فهمد که ترقى و کمال و با دنیا جلو رفتن و با ملل عالم مربوط شدن و علوم و صنایع عصر را فرا گرفتن چه ارتباطى به این حرفها دارد؟

اذا کان الغراب دلیل قوم *** سیهدیهم سبیل الها لکین

در بعضى کتب اخبار است که خداوند وحى فرستاد به سوى پیغمبرى از پیغمبران خود که به مؤمنین بگو نپوشند لباس دشمنان مرا و نخورند غذاى دشمنان مرا و نروند به راههاى دشمنان من، پس مى شوند از دشمنان من، چنانچه ایشان دشمنان من هستند.

اى عقلاى قوم و اى زمامداران علاقه مند و اى کسانى که این مطالب را درک کرده و مى فهمید! تا آب از سر نگذشته براى این مردم فکرى بکنید. نگذارید بیش از این افراط در لهو و لعب و زشتکارى رایج شود. نگذارید بیش از این میل طبیعى افراد را به لهو و لعب و میگسارى و رقص و قمار و بى عفتى ترغیب نمایند.

نگذارید صفحه شرافت و حیاى جامعه شما لکه دار شود. نگذارید جوانان شما عوض تحصیل و ترقى و کوشش و جهد، با بى ایمانى و تنبلى و بى عفتى و معاشقه سر و کار پیدا کنند و بانوان را در فساد با خود همدست نمایند. نگذارید نظام انساب و نسل و نظام اجتماع را مردمان بوالهوس شهوتران، بازیچه دست خود قرار دهند. نگذارید پایه زندگى عائله شما با اداره رفتن خانمها دستخوش ویرانى و انهدام شود.

با این همه مردهاى بیکار که پشت درِ وزارتخانه ها ریخته اند، چه حاجتى به استخدام خانمها داریم تا با استخدام آنها به اسم ماشین نویس و غیره ادارات را مرکز معاشقه و توالد و تناسلهاى نامشروع قرار دهند و پولهایى را که باید صرف اصلاح احوال بندگان خدا و رفع فقر و گرسنگى و پریشانى شود در این راهها خرج کنند و کار را به جایى برسانند که یکى از آقایان نمایندگان مجلس در جلسه علنى راجع به یکى از سازمانها اعتراض نماید و بگوید که: در روزنامه اى خواندم که یک معروفه اى را که در کافه «نینا» خدمت مى کردند در آن سازمان با ماهى هزار تومان حقوق استخدام کرده اند. بیایید به این شنایع و زشتیها خاتمه دهید و خانمها را به خانه هاشان برگردانید و آنها را در اداره امور خانه و تربیت فرزند و وظایف خاصه خودشان بگمارید و از دخالت در کارهاى مردها معافشان سازید و سعادت آنها را پایمال هوى و هوس ننمایید.

شما را به خدا در این چند ساله که راه این معاشرتها را به روى زنها باز کردید و آنها را براى میل نفسانى و تقلید از مسیحى ها، خیابانگرد و بى حجاب کردید، غیر از تکثیر اعمال زشت و رسوایى چه فایده اى بردیم!؟ یک روز بود که ما مسلمانها افتخار داشتیم که در تمام جامعه چهارصد میلیونى ما یک خانمى که سقط جنین نماید وجود ندارد، در میان جمعیت ما از برکت تعالیم اسلام یک نفر ولد الزّنا یافت نمى شود. امروز هم این وضعیت را مى بینیم که بعضى عاشقان ظواهر غرب، مى خواهند همه این افتخارات و اخلاق فاضله را نابود کنند.

اولیاى مقدس اسلام از این اوضاع به ما خبر دادند و ما آن را یکى از معجزات آنها مى شماریم از آن جمله در کتاب من لایحضره الفقیه صدوق ـ علیه الرحمه ـ از اصبغ بن نباته روایت کرده است از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ:

«قال سمعته یقول: تظهر فى آخر الزمان واقتراب الساعة وهو شر الازمنة نسوة کاشفات عاریات متبرّجات خارجات من الدین، داخلات فى الفتن، مائلات الى الشهوات، مسرعات الى اللذات، مستحلات للمحرمات، فى جهنم خالدات»(9)

یعنى: «در آخرالزمان و نزدیک شدن قیامت ـ که بدترین زمانهاست ـ زنهایى پیدا مى شوند که مکشوفه و برهنه و ظاهر کننده زینت خود در پیش نامحرم هستند و از دین خدا خارج باشند و در فتنه ها داخل، و به سوى شهوات مایل، و به طرف لذتها سرعت کنند، حرامها را حلال شمارند، چنین زنانى در جهنّم مخلّد باشند».

 

پى نوشت ها:

1 ـ بحارالأنوار، ج71، ص234، روایت 30 و ص274، روایت 19.

2ـ سوره آل عمران، آیه 66.

3 ـ بحارالأنوار، ج73، ص350.

4ـ سوره مجادله، آیه 22.

5ـ وسایل، ج11، ص439.

6 ـ وسایل، ج11، ص435.

7ـ سوره ممتحنه، آیه 1.

8 ـ سوره فتح، آیه 29.

9 ـ من لایحضره الفقیه، ج3، ص390.

زبان دانستن (نوزاد چه می گوید)

Description: تصویر مستند «نوزاد من چه می گوید؟ 2 و 1»  معنی گریه نوزاد دوبله فارسی

مستند «نوزاد من چه می گوید؟ 2 و 1» نام اصلی: Dunstan Baby Language مستند زبان کودک دانستن + دوبله فارسی

موضوع: این مستند جذاب و دیدنی، تلاش یک مادر موسیقیدان برای شناسایی انواع آوا و گریه‌های نوزادان ، به تصویر می‌کشد.

Description: زبان نوزاد دانستن

این مطلب از وبلاگ http://yasnababa.blogspot.com نقل قول شده است:
مخاطب پس از تماشای این اثر می‌تواند بر اساس صدای گریه و واکنشهای نوزاد، نیاز او به خواب، غذا و یا نظافت و مانند آن را تشخیص دهد.
آنهایی که کودکان کمتر از دوسال در منزل دارند حتماً برای فهم تته پته های دلبندشان مشکل ما را دارند،یعنی با کلی دقت کردن باز هم در فهم ایماء و اشارات ایشان کج فهمی هایی حادث می شود!. به دنبال این بودم که کسی یا جایی را پیدا کنم که به نوعی به رمزگشایی این بریده بریده گوییهای یسنا کمک کند،به خانمی برخوردم به نام پریسلا دنستن(Priscilla Dunstan) که گویا در اصل نوازنده ویلون بوده و بعدها بخاطر استعداد غریبی که در بخاطر سپردن اصوات داشته و قوه شنواییشان جان می داده که مانند سلونوئید عکاسی برای ظهور اصوات از آن استفاده گردد!، به سمت خوانندگی اپرا بعنوان مزو سوپرانو می رود. به هر جهت، تجارب ایشان در موسیقی و آشنایی با اصوات انسانی وی را در دوران مادر شدن به سمت شناسایی کدهایی صوتی خاصی که کودکان با کمی تفاوت استفاده می کنند رهنمون شد و او توانست با مشاهدات شخصی خویش و مطالعه پیگیر زبانی را بعنوان زبان کودکانه دنستن به جهان معرفی کند.

Description: زبان کودک دانستن

او پنج کلام جهانی در زبان کودکان را به این صورت معرفی کرده است:

 • Neh="I'm hungry"گرسنه ام!

• Owh="I'm sleepy"خوابم می آید!

• Heh="I'm experiencing discomfort" یک مشکلی دارم!

• Eair="I have lower gas" دل پیچه ناشی از نفخ شکم دارم!

• Eh="I need to burp"من جیش دارم!

رمزگشایی گریه نوزاد  ( معنی صداهایی که در گریه کردن نوزاد می شنویم )
 
                                                 
دانستن مفهوم این صدا ها شما را به دنیای مکالمه با نوزادتان هدایت خواهد کرد. تا الان شما توانایی این را دارید که گریه خاص نوزاد خود را از دیگر نوزادان تشخیص دهید و در واقع شما به زبان خاصی با او ارتباط برقرار کرده اید . آنهایی که کودکان کمتر از دوسال در منزل دارند حتماً برای
فهم گریه دلبندشان مشکل دارند، یعنی با کلی دقت کردن باز هم در فهم ایماء و اشارات ایشان اشکالاتی ایجاد می شود!. صداهای ایجاد شده در نوزادان شامل موارد ذیل می باشد که به شرح آن می پردازیم.

او بیان می کند که کودکان در هر کجای جهان و به هر زبانی،در قبال مسائل اصلی اطرافشان واکنشهای همسانی دارند که با اصواتی شبیه به این اصوات پنجگانه بیان می شود...

Description: زبان نوزاد دانستن

پ.ن: روش پیشنهادی پریسلا خانم هنوز اعتبار علمی پیدا نکرده ولی بسیار مورد توجه قرار گرفته و بسته DVD و پکیج آموزشی شان طرفدارهای بسیاری در دنیا دارد و حتی به شو اپرا وینفری هم راه یافته است!

 

 Neh یا Heh ،  Eairh ،  Eh ،  Owh ،  Nah




Neh
یا Nah
یعنی  :  من گرسنه ام      I 'm hungry
 اگر شما در گریه نوزاد خود این صدا را میشنوید یعنی اینکه زمان شیر دادن است. بخش مهم این صدا حرف "ن" است که در ابتدای گریه شنیده میشود. (صدای "ایننقه"را در گریه  میتوانید تشخیص بدهید.)

Owh
یعنی  :  من خسته ام     I 'm sleepy  
 نوزادان این صدا را که شبیه صدای خمیازه کشیدن است بهنگام خستگی ایجاد میکنند. دهان نوزاد معمولا به شکل بیضی باز میشود.

Eh
یعنی  :  میخواهم آروغ بزنم      I have gas
این صدا زمانی ایجاد میشود که عضلات سینه نوزاد منقبض میشود و او میخواهد آروغ بزند.گاه ممکن است صدای تکراری "eh-eh-eh-eh." را بشنوید. آروغ زدن در هر ساعتی از روز ممکن است نیاز باشد و الزاما تنها بعد از شیر خوردن نیست. پس به راهنمایی نوزاد خود توجه کنید.

Eairh  
یعنینفخ دارم     I have lower gas
 اگر شما بشنوید که نوزادتان چنین صدایی ایجاد میکند یعنی نفخ دارد و نیاز به تسکین. به دقت گوش دهید ممکن است این صدا را هم بشنوید: "eeerrrhhh" or "air.". زمانی که عضلات اطراف شکم نوزاد منقبض میشوند این صدا ایجاد میشود.زمانی که گاز از معده وارد روده نوزاد بشود او این صدا را ایجاد میکند و نیاز دارد که گاز را خارج کند. اگر آروغ اش را نگرفته باشید این مرحله پیش می اید. میتوانید به یکی از تکنیکهای زیر به او کمک کنید:
- نوزاد را روی شکم بخوابانید و پشتش را ماساژ بدهید.
-نوزاد را به پشت روی زمین بخوابانید و شکمش را به آرامی ماساژ دهید. (ماساژ بهتر است در جهت عقربه های ساعت که هم جهت با حرکت مدفوع در روده است و در اطراف ناف بصورت دایره ای به شعاع تقریبی 5 سانت انجام شود.

Heh
یعنی   :  من ناراحتم    I 'm experiencing discomfort
بسیاری از مادران براحتی این صدا را تشخیص میدهند. گاه ممکن است این صدا این چنین هم تکرار شود:"heh-heh-heh" or "ha-ha-ha-ha.". حال شما باید چک کنید که آیا او گرم یا سردش است؟ شاید پوشک  نیاز به تعویض دارد. گاهی وقت ها هم تنها جابجا کردن وضعیت نوزاد مشکلش را حل میکند.
                                                                
در پایان باید گفت :
- ت
مام کودکان منحصر بفرد هستند و هیچ 2 نوزادی گربه مشابه ندارند.
- پس سعی کنید زبان خاص نوزادتان را با توجه به صداهای کلیدی بشناسید.
- اگر شما بیش از یک صدا را میشنوید به آن بخش که واضح تر است یا بیشتر تکرار میشود توجه و عمل کنید.

قیام عاشورا و گستره ی معنای امر به معروف و نهی از منکر


خدا برای این مسئولیت اجتماعی ارزش والایی قائل است. در مورد اهمیت امر به معروف و نهی از منکر را بیان شده است که «فریضه عظیمه بها تقام الفرائض»، (1)، یا «أتم الفرائض و أشرفها و أفضلها». (2) به هر حال، کلام در این است که اگر امر به معروف در موردی اثر نمی کند، آیا در این ....

 

خدا برای این مسئولیت اجتماعی ارزش والایی قائل است. در مورد اهمیت امر به معروف و نهی از منکر را بیان شده است که «فریضه عظیمه بها تقام الفرائض»، (1)، یا «أتم الفرائض و أشرفها و أفضلها». (2) به هر حال، کلام در این است که اگر امر به معروف در موردی اثر نمی کند، آیا در این مورد جای امر به معروف و نهی از منکر هست یا نه؟ بدترین حالت زمانی است که نه تنها قبول نمی کنند، بلکه با انسان دشمنی نیز می کنند، آمر به معروف را اذیت کرده، می زنند، و یا حتی می کشند: «یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس»، (3)

حال، با چنین مردمی که آمرین به معروف را می کشند چه باید کرد؟ اگر به خاطر داشته باشید، آخر روایت مفصلی که قبلاً خواندم تکلیف این افراد را مشخص می کند و می گوید وقتی کار به اینجا رسید، جهاد با آنها لازم می گردد: «هنالک فجاهدوهم بأبدانکم... حتی یفیئوا الی أمر الله». (4)

متوجه هستید که این مطالب را برای چه می گویم؟ برای این متذکر می شوم که از یک طرف تا حدی دایره ی امر به معروف گسترش پیدا می کند که شامل تعلیم جاهل نیز می شود؛ شما اگر می خواهید به فرزند خود نماز یاد دهید ، این کار نیز به عنوان تعلیم جاهل در دایره ی امر به معروف می گنجد، گرچه اصطلاحاً امر به معروف نیست، اما در روایات آمده که این هم نوعی امر به معروف است؛ موعظه و نصیحت کردن و با زبان نرم گفتن یکی از مصادیق بین و شایع آن است، که در روایات آمده است و از آیات نیز این گونه استفاده می شود. گرچه بعضی از فقها می فرمایند امر به معروف باید «عن علو أو استعلاء» باشد، یعنی باید آمرانه گفت نکن، نه با خواهش و تمنا؛ چون در این حالت امر به معروف نیست.

از طرف دیگر نیز تا اندازه ای دایره ی این کار گسترش پیدا می کند که جهاد هم از مصادیق امر به معروف می شود. برای این که برادران عزیز روحانی بیش تر دقت بفرمایند عرض می کنم که سابقاً در بسیاری از کتاب های روایی ما کتابی به نام امر به معروف نداشتیم، کتاب الجهاد بود که در آخر آن بابی به نام باب امر به معروف و نهی از منکر آمده بود، نمونه ی آن کتاب تهذیب الاصول مرحوم شیخ طوسی قدس سره است که روایتی از آن خواندم؛ در تهذیب کتاب امر به معروف نداریم، کتاب الجهاد داریم که آخرین باب آن امر به معروف و نهی از منکر است.

یعنی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر دو نوع کاربرد دارد، یک اصطلاح خاص که همان است که در رساله ها مطرح می شود. این اصطلاح شامل جهاد نمی شود. چون جهادی که در آن خوف ضرر نباشد نداریم، مواردی که انسان شمشیر می کشد و شمشیر می زند «فیقتلون و یقتلون»، معنا ندارد گفته شود زمانی جهاد کن که خوف ضرر نباشد، در میدان جنگ که نان و حلوا تقسیم نمی کنند! اصلاً جهاد در جایی است که احتمال ضرر، بلکه گاهی یقین به ضرر هست. پس نوعی از امر به معروف که مصداق آن جهاد است، در جایی است که نه تنها احتمال، بلکه اطمینان، و گاهی یقین به ضرر نیز هست، یقین به کشته شدن هم هست؛ مصداق دیگری نیز دارد که در اطلاق عنوان امر به معروف و نهی از منکر بر آن اختلاف است، بحث است در این که آیا تعلیم جاهل هم جزء امر به معروف است، یا باب دیگری است. بعضی از فقها می گویند که در آیه ی «یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف» (5)

بخش اول که دعوت به خیر است شامل تعلیم جاهل می شود. امر به معروف مربوط به کسی است که می داند، اگر نداند اصلاً اسم آن امر به معروف نیست. بنابراین، امر به معروف اصطلاحی دارد که متعارف است و ما آن را می شناسیم و مربوط به امور عادی است. در جامعه ای که ارزشهای اسلامی بر آن حاکم است، حکومت اسلامی مقتدر و مبسوط الید است، و اگر به کسی بگویند چرا فلان کار زشت را مرتکب شدی، خجالت می کشد، سرش را پایین می اندازد و عذرخواهی نیز می کند و یا می گوید شما اشتباه کرده اید، من چنین کاری نکرده ام؛ در چنین جامعه ای اسلامی، با این شرایط، امر به معروف و نهی از منکر همان امر به معروف و نهی از منکر عادی است، شرایط آن هم همان است. اما مراتبی از امر به معروف وجود دارد که این گونه نیست.

در جلسات گذشته اشاره کردم که امام قدس سره از جمله کسانی بودند، ـ لااقل در عصر ما ـ که به این معنی تصریح کرد که، در بعضی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر تقیه جایز نیست ولو بلغ ما بلغ، در این موارد کار به هر جا برسد باید امر به معروف را انجام داد، ولو صدها هزا نفر کشته شوند. پس اگر امر به معروف و نهی از منکر را به معنای عام بگیریم، از طرفی شامل تعلیم جاهل و از طرف دیگر تا مراحل نهایی جهاد می رسد. چون جهاد برای این است که «لتکون کلمه الله عی العلیا» (6) برتری سخن خدا متحقق شود. این دو مفهوم مختلف است، اگر در موردی سیدالشهداء (علیه السّلام) می فرماید: «أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر»، (7) فقط معنای خاص و محدودی را که در ذهن ما است و یکی از شرایط آن عدم احتمال ضرر است اراده نمی کند، بلکه معنای عام امر به معروف و نهی از منکر را اراده می کند؛ لذا در ذیل بیانات بعضی از معصومین (علیهم السّلام) در برخی موارد آمده است که: «و من أنکره بالسیف لتکون کلمه الله هی العلیاء». (8)

پس امر به معروف و نهی از منکر دو اصطلاح دارد، یک اصطلاح خاص که در رساله ها می نویسند و مسأله گوها می گویند و برای شرایط و احکام عادی است. اما شرایطی استثنایی و حاد نسبت به مهام امور، به فرمایش حضرت امام قدس سره ـ یعنی امور مهم وجود دارد که در آن موارد دیگر امر به معروف و نهی از منکر این شرایط را ندارد. حال، اگر سؤال شود این چه امر به معروفی بود که به خاطر آن سیدالشهداء (علیه السّلام) تا پای کشته شدن رفت؟ مخصوصاً کسانی که مطمئن هستند ایشان علم به کشته شدن خود داشتند، ما هم مطمئنیم که حضرت (علیه السّلام) چنین علمی داشت. البته الان نمی خواهیم بحث آن را مطرح کنیم، اما یقین داریم که سیدالشهداء (علیه السّلام) می دانست کشته می شود. البته اگر هم ایشان کسی بود که نمی دانست؛ حداقل چنین احتمالی را می داد. افراد زیادی او را نصیحت کردند که به عراق نرو! در گذشته دیدی که مردم کوفه با پدر و برادرت چه کردند! به او گفتند کشته می شوی. برادران و پسرعموهایش او را نصیحت کردند. حضرت هم گفت خدا خیرتان بدهد که نصیحت می کنید، اما من تکلیفی دارم که باید به آن عمل کنم. خوب، آنها احتمال می دادند، اما آیا خود حضرت احتمال نمی داد که کشته بشود؟ پس اگر علم به ضرر نبود، لااقل خوف ضرر و قتل بود. حال این چه نوع امر به معروفی است؟ جواب این است که این نوع امر به معروف به معنایی عام تر و غیر از معنایی که امروز برای ما مصطلح است، بود.

گستره ی معنای جهاد

نظیر این مسأله درباره ی جهاد هم هست. الآن من و شما از جهاد چه معنایی را می فهمیم؟ کسانی که مسأله گو هستند و کتاب های فقهی را خوانده اند، می گویند جهاد سه قسم است: جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی، و جهاد بغات (قتال اهل بغی). سه قسم جهاد است، نوع اول ابتدائاً به دستور امام انجام می گیرد، برای این که موانع هدایت از سر راه ولی خدا برداشته شود و حکومت اسلامی بتواند اسلام را در پهنه ی جهان گسترش داده و تبیین کند، نه این که کفار را وادار و مجبور کند که مسلمانان شوند، بلکه تا راه هدایت کردن باز شود، «فقاتلوا أئمه الکفر». (9) این جهاد ابتدائی است. قسم دیگر جهاد این است که به مسلمان ها حمله شده و آنها در مقام دفاع بر می آیند. نوع سوم جهاد هم این است که بین دو دسته که هر دو در ظاهر مسلمان هستند جنگی پیش بیاید و راهی برای اصلاح نیست جز این که به کمک دسته ای که مظلوم است بشتابید. این «قتال اهل بغی» است، و یا این که حاکم دستور بدهد، که با اهل بغی مبارزه کنند. این سه قسم جهاد را همه می دانند.

حال زمانی که ابی عبدالله (علیه السّلام) می فرماید من قیام کردم و جهاد فی سبل الله را ادامه می دهم: «لتکون کلمه الله هی العلیاء»، (10) این کدام قسم از اقسام سه گانه ی جهاد بود که در کربلا اتفاق افتاد؟ جهاد ابتدائی با کفار که نبود، دفاعی هم نبود، چون جهاد دفاعی نیز در مقابل کفاری است که به مسلمان ها حمله کرده اند و آنها دفاع می کنند. البته دفاع شخصی هم داریم که به آن جهاد نمی گویند. قتال اهل بغی هم نبود. چون در قتال اهل بغی مثل جنگ جمل حاکم اسلامی با آشوبگران مبارزه می کند. پس این چه جهادی بود که انسان با زن و بچه اش به کربلا بیاید و بایستد؛ تا جایی که حتی طفل شیرخواره اش هم کشته شود.این چه نوع جهادی است؟ جواب این سؤال هم این است که «جهاد» نیز اصطلاحات مختلفی دارد. معنای جهاد از یک طرف آن قدر وسیع است که جهاد با مال، پول خرج کردن در راه ترویج اسلام و مبارزه با کفار و جلوگیری از هجوم فرهنگی دشمن را هم شامل می شود: «و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله»، (11) بر اساس این اصطلاح، جهاد با مال هم نوعی جهاد می شود. این نوعی توسعه در مفهوم جهاد است. البته معنی لغوی جهاد شامل همه ی این موارد می شود. چون جهاد یعنی تلاش و کوشش کردن. اگر در معنای آن دقت کنیم، مجاهدت یعنی تلاش کردن در مقابل یک دشمن یا در مقابل یک مانع. چون «باب مفاعله» چنین اقتضا می کند، اما در معنای لغوی آن، چنین نیست که حتماً آن مانع مانند شمشیر باشد. ممکن است مانع دشمن اقتصادی یا فرهنگی باشد. جهاد در آن جا هم صادق است. جهاد با مال یا با فعالیت های اجتماعی دیگر متناسب با دشمن ـ نیز جهاد است، «فضل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم علی القاعدین درجه»، (12) نوعی از آن، جهاد به وسیله ی نفس است، یعنی جان را در معرض کشته شدن قرار دادن، قسم دیگر آن نیز جهادالنفس است، یعنی مجاهده ی با نفس خود که نام آن جهاد اکبر است. کتاب جهاد اکبر درباره ی اخلاقیات و جهاد با نفس است. اتفاقاً به همین مناسبت است که در وسائل الشیعه می بینید شیخ حر عاملی قدس سره بعد از این که مباحث جهاد را مطرح می کند، جهاد النفس و مسائل اخلاقی را به دنبال جهاد و در «کتاب الجهاد» می آورد؛ برای این که جهاد با نفس است.

پس مفهوم جهاد از یک طرف آن قدر گسترش پیدا می کند که جهاد با مال، جهاد با تبلیغ، جهاد با زبان، با قلم و حتی جهاد با نفس خود انسان را هم شامل می شود، بلکه آن جا جهاد اکبر است. این توسعه در مفهوم جهاد است. اما جهادی که در کتاب های احکام، شرعیات و تعلیمات دینی می خوانیم شامل کارهایی که امام حسین (علیه السّلام) انجام داد نمی شود، بلکه فقط همان سه قسمی را که گفتم در بر می گیرد. این دو نمونه برای بیان این که مفاهیم گاهی دو گونه معنا می شود، معنایی عام و معنایی خاص. «معنای خاص» یک مفهوم اصطلاحی خاص در فضایی خاص و جامعه ای خاص است و «معنای عام»، که ممکن است همان معنای لغوی آن باشد، و یا بر اثر تحولات اجتماعی مصادیق جدیدی پیدا کرده و گسترش پیدا کند.

به هر حال، اگر معنای عام جهاد یعنی تلاش کردن در راه خدا علیه دشمن را در نظر بگیریم، بسیاری از موارد امر به معروف و نهی از منکر را می توان به عنوان جهاد برشمرد. از طرف دیگر اگر امر به معروف و نهی از منکر را به معنای عام آن در نظر بگیریم، تقریباً تمام مصادیق جهاد ـ غیر از جهاد با نفس ـ در دایره ی امر به معروف و نهی از منکر می گنجد. چون یکی، امرکردن دیگران به انجام کار خوب و دیگری دست برداشتن از کار بد است. لذا این دو مفهوم تداخل پیدا می کنند. در مورد این قبیل مفاهیم گفته می شود «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا»، وقتی امر به معروف و نهی از منکر را در کنار جهاد ذکر کنیم، کما این که می گوییم فروع دین ده تاست، ششم جهاد، هفتم امر به معروف، یعنی امر به معروف غیر از جهاد است. زمانی که این دو مفهوم در کنار یکدیگر ذکر می شودند، معانی آنها از هم جدا شده و دیگر جهاد شامل امر به معروف نمی شود، امر به معروف هم شامل جهاد نمی شود. طلبه ها برای چنین مفاهیمی این اصطلاح را به کار می برند که: «اذا اجتمعا افترقا»، یعنی زمانی که با هم ذکر شوند معنای آنها با هم فرق می کند، اما «اذا افترقا اجتمعا»، اگر هر یک از آنها را به تنهایی استعمال کنیم، در این صورت شامل دیگری نیز خواهد شد. یعنی امر به معروف شامل جهاد و جهاد نیز شامل امر به معروف می شود.

این مقدمه ای است که در بسیاری از موارد، ممکن است به کار آید. آن گاه که سیدالشهداء (علیه السّلام) می فرماید من برای امر به معروف و نهی از منکر خروج کردم، فقط امر به معروف و نهی از منکر اصطلاحی ـ با معنای محدودی که از جمله شرایط آن این است که خوف ضرر نباشد ـ نیست. بلکه به معنای عام تری است که حتی با علم به خطر، آن هم بالاترین خطر که جان آدم از بین برود و کشته شود، سازگار است. حتی در این مورد هم مصداق واجب برای امر به معروف و نهی از منکر داریم، منتهی این اصطلاح عام تر و غیر از اصطلاحی است که ما و شما با آن آشناییم، و در رسائل علمیه می نویسند. اما این نکته ها کم تر مطرح می شود. نظیر این مسأله در مورد جهاد نیز هست. گرچه من دو سه مرتبه اشاره کردم، این گله را تکرار می کنم؛ امام قدس سره فرمود تقیه در بعضی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر حرام است، «ولو بلغ ما بلغ»، در رساله تقیه شان هم نوشتند که تقیه در مهام امور نیست، چند مثال زدند از جمله این که اگر خانه ی کعبه در معرض ویرانی باشد، دشمن می خواهد کعبه را از بین ببرد، در این جا صحبت این نیست که چون امکان خطر وجود دارد، امر به معروف نکنیم. بلکه باید به هر قیمتی باشد با دشمن مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر کرد، ولو به قیمت جان انسان تمام شود. حفظ کعبه مثل یک واجب عادی نیست. اگر جان پیامبر و یا امامی در خطر باشد ـ مثلاً دشمنان پیامبری را گرفته و می خواهند او را بکشند ـ مؤمنان بگویند اگر ما جلو برویم، می ترسیم بدنمان زخمی شود یا سیلی بخوریم! چون خوف ضرر هست، حرام است برویم! بگذار پیغمبر را بکشند! این حرف ها شوخی است. کسی که اندک آشنایی با معارف اسلامی داشته باشد می داند که این گونه نیست. باید رفت پیغمبر را نجات داد، ولو هزاران نفر کشته شوند، امام معصوم (علیه السّلام) را باید نجات داد، ولو هزاران نفر کشته شوند. این چند مثال را با یکی دو مثال دیگر می زنند و به طور کلی می گویند در مواردی که اصل اسلام و کیان اسلام در خطر باشد، و تعبیراتی از این قبیل، در این موارد تقیه در امر به معروف و نهی از منکر جایز نیست.

من گلایه کردم از دوستانی که اهل تحقیق و اجتهاد هستند که چرا کار حضرت امام (ره) را دنبال نکردند باید دقیقاً مصادیق و حدود این موارد را مشخص کنند، تبیین کنند که مهام امور کدامند؛ چند مورد آن را امام قدس سره فرمود، موارد دیگر را نیز باید شناسایی و معرفی کرد. حق این است که این موارد با توجه به مسائل اجتماعی روز بررسی شود. امروزه کشتن پیامبر و امام تنها به این نیست که شمشیر بزنند و گردن او را ببرند، امروز پیامبری او را می کشند، امامت و ولایتش را می کشند، صریحاً در جمهوری اسلامی، کسی که مورد احترام شخصیت های درجه اول کشور است، می نویسد که با مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله ولایت هم از بین رفت! (13)

بعد از مرگ پیامبر دیگر ولایتی نداریم! و شب عاشورا این آقا را به عنوان گوینده ی اسلامی دعوت می کنند تا برای دانشجویان و استادان دانشگاه ها صحبت کند؛ امسال هم دعوت کردند. (14) کسی که می گوید وحی امری شخصی است و ما نمی توانیم اثبات کنیم واقعاً کسی پیامبر است یا نه! و کسی که می گوید پیغمبر هم مثل سایر مردم حتی در فهم وحی اشتباه می کند! حتی در فهم وحی! این بدتر است یا کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله اگر پیامبر صلی الله علیه و آله را بکشند، هدفش بیش تر حفظ می شود؛ کما این که هنگامی که حسین بن علی (علیه السّلام) را کشتند هدفش با همان خونش حفظ شد. اما اگر پیامبری او را کشتند، دیگر چه چیزی باقی خواهد ماند؟ آن گاه امروز در مقابل این مسأله می توان گفت که می ترسم سیلی بخورم؟! می ترسم حرفی بزنم به من توهین کنند؟! می ترسم برایم پرونده تشکیل دهند؟! و می ترسم و می ترسم؟! آیا این بهانه ها عذر می شود؟ مسؤولان دینی و دولتی ما این مسائل را نمی دانند؟ خطرهایی که از ناحیه ی این افراد پیدا می شود درک نمی کنند؟ یا اهمیت نمی دهند؟ کیست که نداند در این چند سال اخیر روزبه روز دین در جامعه ما ضعیف تر شده است؟ کیست که نداند؟

خدا شاهد است گاهی که به کشورهای خارجی می رویم جوابی برای مسلمانانی که در انگلیس و آمریکا و سایر کشورها زندگی می کنند نداریم. می گویند ما پارسال آمدیم ایران را دیدیم، امسال هم آمدیم ایران را دیدیم، باور نمی کنیم این ایران، ایران سال گذشته باشد. شما باور می کنید که سطح دین در جامعه ما مثل پارسال باقی مانده است؟ ممکن است کسی در این مسأله شک کند؟ جای شکی ندارد.

عامل این تنزل دینی کیست؟ و چیست؟ چرا امروز اوضاع این گونه شده است؟ اگر شما عوامل این امر را بررسی کنید به دو دسته عامل می رسید: دسته اول مطبوعات و نشریات و کتاب های گمراه کننده، که مسؤول آنها وزارت ارشاد است؛ و دسته دیگر، کارهایی است که در این کشور انجام می شود تا وقاحت و زشتی گناه از بین برود. مردم به گناه کردن تشویق می شوند، راه گناه برایشان باز می شود و به بهانه این که می خواهیم به جوانان بها بدهیم چراغ سبز به آنها داده می شود که گناه بکنند. نه فقط گناه پنهانی و در خانه بلکه علنی و در جامعه! غیر از این عوامل عامل دیگری هم سراغ دارید؟ بله، تلویزیون های خارجی در مورادی که امکان ارتباط باشد، مثل مناطق مرزی، یا کسانی که به صورت قاچاق از ماهواره استفاده می کنند، فیلم های مبتذل ویدئویی به صورت قاچاق یا بعضی موارد که مجوز وزارت ارشاد هم دارد! عامل دیگری هم برای این که دین در جامعه تضعیف شده باشد سراغ دارید؟ مسؤول تمام این موارد وزارت ارشاد نیست. ما می دانیم کسان دیگری هم در وزارتخانه های دیگر این مسؤولیت را بر عهده دارند. کسانی هستند در وزارتخانه های دیگر که به این مسایل دامن می زنند. اما سهمی از این هم باز برای وزارت ارشاد است. تشکیل فرهنگ سراهایی که در آنها گناه تعلیم داده و یا تشویق می شود. تشکیل تئاترهایی که به فرمایش مقام معظم رهبری بعضی از آنها صد در صد ضد اسلام است، و موارد دیگری از این قبیل، مسؤول این کارها کیست؟

به ما می گویند اگر شما دولت را دولت اسلامی می دانید پس چرا با وزیر آن مخالفت می کنید؟ عجب مغالطه ای است! اسلامی بودن این نظام به رهبری است، و به همین دلیل است که مطبوعات چه مقام ولایت فقیه را و چه حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را و شخص مقام معظم رهبری را مورد حمله قرار داده اند و روز به روز بیشرمانه تر در این زمینه پیش می روند. چرا؟ چون اسلام را نمی خواهند. گفتند، اگر اسلام را نخواسته باشیم چه کسی را باید ببینیم و رفتند در کنفرانس برلین گفتند که اسلام نمی تواند خودش را با دموکراسی روز وفق بدهد و این مشکل اسلام است و مجلس ششم این مسایل را حل خواهد کرد و کسی هم متعرض آنها نشد. (15)

چنین نظام اسلامی با چنین وزرایی، با چنین معاونین وزرایی و چنین مشاورانی، را واجب الاطاعه بدانیم؟ مگر در موردی اطاعت شیطان واجب بشود! و گرنه «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق»، (16) مگر ممکن است خدا اطاعت کسی را که به راه شیطان و گناه دعوت می کند تجویز می کند؟ کسی که گناه را تأیید و زمینه ی آن را فراهم می کند، تسهیلات در اختیار افرادی که مرتکب گناه می شوند می گذارد، سیمرغ بلورین به ایشان می دهد، دلفین بلورین به ایشان می دهد، کسانی را که بیست سال علیه اسلام و نظام اسلامی تلاش کرده اند دعوت می کنند، از ایشان پذیرایی می کنند، به آنها جایزه می دهند، سیمرغ بلورین هم به ایشان می دهند، نه یکی و نه دو تا بلکه هفت تا! امام حسین (علیه السّلام) هم در مقابل کسانی واقع شد که دم از اسلام زدند و خود را خلیفه ی پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند، و در ظاهر منکر اسلام نبودند.

اگر مقام معظم رهبری در رأس این نظام نباشد، این حکومت برای ما حکومت اسلامی نخواهد بود، ما در این نظام مسؤولانی را محترم می شماریم که مورد تأیید و رضایت مقام معظم رهبری باشند. این مطلب در کلمات امام هست، در وصیت نامه ایشان، مکرر در صحیفه ی نور، در چند مورد فرمود اگر نظامی براساس اذن ولی فقیه و نصب ولی فقیه سر کار نیاید، طاغوت است، (17) تصریح می فرماید، اگر رئیس جمهور هم از طرف ولی فقیه نصب نشود، طاغوت است. چرا اینها در افکار جامعه تشکیک می کنند؟ برای این که همین مطالب را از بین ببرند. چرا تا این حد دم از مردم سالاری و دموکراسی می زنند؟ برای این که فردا اگر مردم گفتند ما اسلام را نمی خواهیم، بگویند حرف مردم ملاک است نه حرف امام قدس سره! و بالاخره چرا در کنفرانس برلین گفتند خمینی هم به موزه ی تاریخ خواهد رفت؟

مسؤولان آمریکایی تصریح کردند، و دل بستند، تصریح کردند که اگر مجلس ششم بتواند مسأله ی ولایت فقیه را حل کند کار ما آسان شده، و مشکل ما با ایران حل می شود. این ها چشم دوخته اند به این که روزی به نام رفراندوم مسأله ی ولایت فقیه را بردارند و در حال فراهم کردن مقدمات و زمینه ی فرهنگی آن هستند. ای لعنت برکسانی که چنین زمینه هایی را فراهم می کنند! اینها خون امام حسین (علیه السّلام) و خون صدها هزار شهید ما را پایمال می کنند، با چه چیزی؟ با همین روزنامه های کذایی که با کمک های خارجی اداره می شود.

خوب، ممکن است شما سؤال کنید که این حرف ها را برای چه می زنم؟ مشکل اصلی هر جامعه ای ناآگاهی است، اگر اینان توانستند در ظرف این چند سال این گونه ناجوانمردانه، ترک تازی کنند، به خاطر این است که ما به درستی به وظایفمان آشنا نبودیم. عده ای را با مسأله ی تساهل و تسامح فریب دادند، با مذمت کردن خشونت و ضد ارزش معرفی کردن آن، مردم را فریب داند، مردم هم ترسیدند حرف بزنند و متهم به خشونت بشوند؛ گفتند گناه است! گناه کبیره است! عده ای مردم نجیب و متدین بودند که می ترسیدند اگر حرف بزنند، برخلاف مصلحت نظام اسلامی باشد، برخلاف رضای خاطر مقام معظم رهبری باشد، کم نبودند و الآن هم کم نیستند. الآن هم باید ما چشممان به دهان مبارک ایشان دوخته باشد، اما این آمادگی را باید داشته باشیم که اگر روزی فرمان حرکت، فرمان جهاد، فرمان مبارزه داده شد، تا آخرین قطره ی خونمان بایستیم. تهیه این آمادگی ها «لحظه ای» نیست، اگر فرمانی صادر شد، همان لحظه نمی توان کسب آمادگی کرد، آمادگی روحی باید از ده ها سال پیش در انسان به وجود بیاید. امام قدس سره پانزده سال خون دل خورد تا زمینه ی فرهنگی انقلاب را فراهم کرد، زندان رفت، تبعید شد، فرزندش در این راه به صورت مشکوکی شهید شد، مشکلات را تحمل کرد، پانزده سال خون دل خورد تا زمینه ی اجتماعی حرکت عظیم مردم فراهم شد؛ اگر چنین زمینه ای از روز اول فراهم بود، پانزده سال تأخیر نمی افتاد. این زمینه را امام قدس سره طی پانزده سال فراهم کرد، و بعد ده سال با خون های پاک شهدا آبیاری شد. امروز می خواهند ثمره ی این زحمات را به راحتی از ما بگیرند، با چه چیزی؟

با این که مبادا کاری کنید که خشونت باشد! خلاف تساهل و تسامح باشد! با چنین سحر و افسونی! آن همه فعالیت انبیا و اولیا، خون سیدالشهداء (علیه السّلام) ، بهره برداری از هزار و سیصد سال عزاداری سیدالشهداء (علیه السّلام) بود که در پانزده خرداد اتفاق افتاد و بعد در بیست و دوم بهمن به نتیجه رسید، هزار و سیصد سال تلاش شد تا این درخت چنین ثمری داد، و حالا با افسون تساهل و تسامح می خواهند همه را برباد دهند، این مفهوم از کجا آمده است؟ این واجب، این تکلیف از کجا نازل شده است که همه ی احکام شریعت به واسطه ی آن از بین می رود؟ با همین دستوری که از غرب آمده، که باید تساهل و تسامح داشته باشید! متوجه باشید چه وضعی است، خیال نکنیم فقط یک مسأله ی روزنامه ای است، ژورنالیستی است، کسی چیزی می گوید، دیگری هم جواب او را می دهد یا نمی دهد. آثار این مسأله را در جامعه ببنید! ببینید با همین کارها چگونه بسیاری از جوانان ما را منحرف کردند. این ها آثار همین تلاش ها است؛ این سیاست فرهنگی خبث است که امروز چنین ثمرات خبیثی را به بار اورده است، اگر از روز اول جلوی این کارها گرفته می شد، این فاسدها به بار نمی آمد و حالا هم دیر نشده است.

مردم ما بدانند که دشمن چه دسیسه ای کرده است و چه نقشه ای برای آنها کشیده است و چگونه می خواهد با چهار تاکلمه، با چهار تا حرف، با چهار تا شعار، زحمات هزار و سیصد ساله ی تشیع را از بین ببرد! صراحتاً می گویند با رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله ولایت هم رفت! در جای دیگر گفتند که پیامبری پیامبر صلی الله علیه و آله هم معلوم نیست! در جای دیگر هم گفتند اصل خدا هم قابل اثبات نیست! همین ها گفتند! من و شما هم خام شده ایم و نمی فهمیم چه کار می کنند. نوجوانی که از دبیرستان وارد دانشگاه می شود و آن گونه که باید، با معارف اسلامی آشنا نیست و بنیه ی ایمانی اش تقویت نشده است! با این زرق و برق ها، با این سحر و افسون ها، دین و ایمانش را می برند! مگر چندی پیش مقام معظم رهبری نفرمودند که ایمان مردم را هدف گرفته اند، آیا باور کردید؟ چند سال است که ایشان می فرمایند تهاجم فرهنگی شده است، شبیخون فرهنگی شده است، مسؤولین فرهنگی کشور چه کار کرده اند؟ دیگر با چه زبانی بگویند؟

من به عنوان یک «شهروند» ـ می خواهم اصطلاح روز را به کار ببرم، زیرا اگر بگویم «مسلمان» که می گویند بی خود! مسلمان که ارزشی ندراد، زرتشتی هم مثل تو است ـ به عنوان یک شهروند به مسؤولان کشور نصیحت می کنم،؛ این راهی که انتخاب کرده اید به نفع خود شما هم نیست، مردم ما بارها ثابت کرده اند که اگر بفهمند دینشان در خطر است، جان برایشان ارزشی نخواهد داشت. مسؤولانی که به اسلام اعتقاد دارند و قائل به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، سعی کنند این شیاطین را از اطراف خود دور کنند. اینها را از دستگاه های دولتی کشور به خصوص دستگاه های سیاست گذار بیرون کنند. نصیحت های امام قدس سره را به خاطر داشته باشند. اگر این کارها نشود بعید ندانند روزی بیاید که تکلیفی که سیدالشهداء (علیه السّلام) داشت به عهده ی جانشین آن حضرت بیاید و کسانی که هزار و سیصد سال گفتند: «یا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» (18) فرصت را برای شهادت غنیمت بشمارند. بترسند از آن روز؛ تا دیر نشده از اشتباهتشان برگردند و آنها را جبران کنند. اگر گناهانی مرتکب شده اند، در پیشگاه خدا، ملت مسلمان و سیدالشهداء (علیه السّلام) توبه کنند.

 

 

 پى نوشت ها:

1. اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1؛ التهذیب الاصول، ج 6، ص 181، روایت 21.

2. همان.

3. آل عمران، 21.

4. اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاصول، ج 6، ص 181، روایت 21.

5. آل عمران، 104.

6. بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روایت 480.

7. همان.

8. همان.

9. توبه، 12.

10. بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روایت 480.

11.توبه، 41.

12. نساء، 95.

13. ر. ک: سروش، عبدالکریم، بسط تجربه ی نبوی، ص 27 و 133.

14. ر. ک: عصر آزادگان، 1379/1/28، ص 3، گزارش سخنرانی سروش در مراسم عزاداری دفتر تحکیم وحدت.

15. ر. ک: کیهان، 23، 24 و 25 فروردین 1379، گزارش های مربوط به کنفرانس برلین.

16. نهج البلاغه، کلمات قصار، 165.

17. صحیفه ی نور، ج 9، ص 253.

18. زیارت عاشورا.

برگرفته از : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا

منبع : <http://www.rasekhoon.net>

امر به معروف و نهی از منکر؛ کارسازترین تعامل اجتماعی

نامگذاری هفته اول ماه محرم‌الحرام به عنوان هفته امر به معروف و نهی از منکر، یک نامگذاری با مسما و دارای آثار ماندگاری در عرصه اجتماعی است. چرا که این اقدام فی‌الواقع از این حقیقت ناشی می‌شود که در تفکر شیعی، قیام عاشورا و نهضت .....

 

1) نامگذاری هفته اول ماه محرم‌الحرام به عنوان هفته امر به معروف و نهی از منکر، یک نامگذاری با مسما و دارای آثار ماندگاری در عرصه اجتماعی است. چرا که این اقدام فی‌الواقع از این حقیقت ناشی می‌شود که در تفکر شیعی، قیام عاشورا و نهضت خونین حسینی با دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر به گونه‌ای عجین شده که هرکدام دیگری را در اذهان تداعی می‌کنند.

امر به معروف و نهی از منکر روش پیامبران و شیوه صالحان و فریضه بزرگ الهی است که سایر فرایض به وسیله آن به پا داشته می‌شود و در پرتو آن راهها امن، کسب‌ها حلال، حقوق افراد تامین و زمین‌ها آباد می‌گردد، از دشمنان انتقام گرفته می‌شود و کارها در مسیر صحیح قرار می‌گیرد. هدف خلقت، رسیدن به کمال در سایه سار عبودیت و عروج از نردبان معرفت در راستای لقای خالق هستی است، اما این طی طریق بدان معنا نیست که خداوند سبحان رفع موانع و هموار ساختن راه بندگان به سوی او را وظیفه سالکان طریق حق برنشمارد.

۲) امر به معروف و نهی از منکر از زاویه دیگر ارزشمندی خود را به ظهور می‌رساند، آنجا که وجوب، دیگر شرایط خاص خود را داراست، بلوغ، استطاعت، نصاب، توانایی؛ اما امر به معروف و نهی از منکر نه محصور در مکانی خاص است و نه در زمان خاص و در اجرای آن سن و استطاعت شرط نیست. نه فقر، نه سن، نه مریضی، هیچ‌یک او را به تعطیلی نمی‌کشاند و قضا شدنی نیست. شاید اهمیت امر به معروف و نهی از منکر بدان جهت است که منکر هر روز در هیئت و شکلی خاص با لباس نو، در کلام و سخنی بدیع جلوه می‌کند.

تاکید به امر به معروف بر این اساس است که منکری، معروف جلوه می‌کند. تاکید به امر به معروف بر این اساس است که منکری معروف جلوه نکند. از این‌رو امر به معروف، تکرار نیست، دور نگه داشتن معروف از هرگونه تحریف و تصحیف است.

معروف و منکر هریک نسبت به مخاطب خود درجات و شدت و ضعف دارد همان‌گونه که معروف به انواع فردی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی تقسیم می‌شود، منکر نیز به فردی، اجتماعی و... تقسیم‌شدنی است.

۳) بی‌شک کارآمدی هر نهاد اجتماعی و هر نهاد دینی به این مسئله منوط است که به نهادی قانونمند تبدیل شود. بحث قانون در مورد امر به معروف و نهی از منکر اولین سابقه‌اش به بعد از انقلاب اسلامی هنگام تدوین قانون اساسی برمی‌گردد. اصل هشتم قانون اساسی نهاد جدیدی تاسیس کرد که در تاریخ کشور در بعد قانونگذاری بی‌سابقه است.

این اصل مقرر کرد که «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.» تعیین کیفیت امر به معروف و نهی از منکر در این اصل یعنی اینکه سازمان و نهادی متکفل این دو فریضه بشود. در بین قوانین موجود در کشور جز این اصل قانون اساسی هیچ بحث تصریح‌شده‌ای راجع به نهاد متولی این دو فریضه وجود ندارد که لازم است برای آن چاره‌اندیشی شود.

۴) در نهضت امام حسین (علیه السّلام) و قیام عاشورا عوامل متعددی دخالت داشته است که مهمترین آنها اقامه دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد. یعنی اگر مردم کوفه امام حسین (علیه السّلام) را به کوفه دعوت نمی‌کردند و بایزید بر بیعت امام با خود اصرار نمی‌کردند، باز امام حسین (علیه السّلام) نهضت و قیام خود را دنبال می‌کرد. امام حسین (علیه السّلام) برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. این نص کلام خود امام است: «این ما خرجت اشرا و لا بطلا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت بطلب الاصلاح فی امه جدی اریدان امر به بالمعروف وانهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب علیه‌السلام» (مقتل خوارزمی- ۱۸۸/۱.) امام حسین (علیه السّلام) یک شخص مصلح بود، روح اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر تا لحظه آخر در وجود ایشان متجلی بود. به قول خودش امر به معروف و نهی از منکر جزء خون و حیاتش شده بود و امکان نداشت از حسین (علیه السّلام) جدا شود. بنابراین عنصر امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسی در نهضت امام حسین (علیه السّلام) مطرح می‌باشد.

برای درک بهتر هدف امام حسین (علیه السّلام) در اجرا و احیای عنصر امر به معروف و نهی از منکر باید به شرایط و اوضاع واحوال آن دوران اشاره شود. شرایط با توجه به سخن امام حسین (علیه السّلام) در اصلاح امت جدش به نظر می‌رسد که به گونه‌ای جامعه از اسلام راستین فاصله گرفته بود که صرفا از اسلام جز نام چیز دیگری باقی نمانده بود. حکومت معاویه و یزید یک حکومت جابرانه و ستمگر بود. خشونت در آن به حد اعلی رسیده بود و لحن علی (علیه السّلام) بر روی منابر به عنوان یک عمل عبادی محسوب می‌شد... آری!

در این شرایط بود که امام حسین (علیه السّلام) ندا در می‌دهد که اگر دین اسلام و دین جدم به جز با کشته‌شدن من برپا نمی‌ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید. در حالی که رواج بیش از حد منکرات در عهد خلافت امویان، احیای سنن و ارزش‌های جاهلی، مهجور ماندن اسلام و در یک کلام استحاله دین رسول‌الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دست خاندان اموی عامل زمینه‌ساز شکل‌گیری نهضت عاشورا بود، امام حسین(علیه السّلام) با هدف وانگیزه اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و زنده نگه‌داشتن و پاسداری از سیره رسول‌الله برای مقابله با ستم و استبداد یزید بپا خاست.

براین اساس ماهیت نهضت عاشورا احیای اسلام و خط‌مشی امام‌حسین(علیه السّلام) برای تحقق دین واصلاح است، شهادت بود. چرا که خون امام حسین (علیه السّلام) و یارانش استمرار و تداوم و بقای اسلام را موجب گردید. آثار انقلاب بزرگ امام حسین (علیه السّلام) فقط محدود به زمین کربلا و مختص به روز عاشورا نشد بلکه اسوه و الگویی برای تمام حرکت‌های حق‌طلبانه در تمام اعصار و برای تمام نسل‌ها گردید و به عنوان میزان، عذر و بهانه را از همه ساقط نمود. امام حسین (علیه السّلام) نه فقط قیام کرد بلکه چگونه رفتن و زیستن را نیز آموخت، نهضت مردم انقلابی و مسلمان ایران نیز در شرایطی آغاز شد که زمینه‌های تزلزل در ساختار نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراهم گردیده بود.

۵) حرکت سید الشهدا یک اقدام کاملا سیاسی بود که حضرت (علیه السّلام) شرعا خود را مکلف به آن می‌دانست. هدف نهایی وفلسفه وجود این قیام، تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود و فهم این فلسفه و درک علل قیام، دور از دسترس و خارج از توان ما نیست. این حرکت، یک اقدام کاملا انتخابی و به تشخیص خود امام (ره) بود و عملا راه برای سازش با دشمن نیز برای او باز بود. سید الشهدا (علیه السّلام) در هر حال خود را پیروزی می‌دانست چرا که ملاک پیروزی، انجام تکلیف، مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود.

۶) به دلیل عدم شناخت معروفها و منکرها در جامعه، مثلا تا وقتی از امر به معروف و نهی از منکر سخن به میان می‌آید، بیشتر ذهن‌ها فقط به سمت این منکر می‌رود که باید نسبت به افرادی که شئون اسلامی را در اماکن عمومی رعایت نمی‌کنند واکنش تند نشان داد!!

واقعیت این است که باید افکار عمومی و جامعه دینی و اخلاقی‌مان را نسبت به تمام مظاهر معروف و منکر آشنا سازیم و حقیقت و حکمت این دو فریضه الهی را به نحوی موثر به همگان آموزش دهیم. در این بین ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر مهمترین کارکردش باید حول این مسئله متمرکز شود که به نسل‌های جوان و سایر مومنین و مومنات تفهیم نماید که سیمای فریضه امر به معروف و نهی از منکر چیزی جز تعهد و علاقه اشخاص به سلامتی جامعه نیست. بدیهی است که هدف والای سلامتی جامعه تحقق نمی‌یابد مگر با اقدام فایده‌مند، سنجیده، منطقی و منطبق با حقایق شریعت اسلام.

فریضه امر به معروف و نهی از منکر نه به دنبال خشونت‌ورزی است و نه خواهان تذکری است که موجب رنجش خاطر و کینه‌ورزی اشخاص نسبت به یکدیگر شود. امر به معروف و نهی از منکر نشانه عشق انسان به همنوع است. واضح است که عشق، خشونت و زد و خورد و ضرب و جرح و... دایر نمی‌تابد. بنابراین همه موظفند حقیقت شرعی و مطلوب این دو زمینه را با فرهنگسازی و جریان سازی به جامعه منتقل کنند. واقعیت آن است که امر به معروف سبب دلگرمی و تقویت افرادکم اراده می‌شود و در برابر نهی از منکر جبران کننده کمبود تقوای برخی از افراد جامعه است. امر به معروف حافظ مرزها و حقوق افراد است و نشانه غیر دینی، احساس مسئولیت و مشکلات مردم را مشکلات خویش دانستن است.

امر به معروف و نهی از منکر نوعی قرنطینه، روحی در برابر عیب‌ها و گناهان سرایت کننده است. امر به معروف و نهی از منکر نوعی انضباط اجتماعی است یعنی محدود به تمایلات اشخاص در برابر مصالح جامعه، با منکراتی چون غیبت کردن تا دروغ‌پردازی و بدرفتاری با دیگران که همگی جزو منکرات بسیار مذموم هستند گرفته تا سوءظن به دیگران و پارتی بازی و گرانفروشی و ... باید مبارزه کرد. همه ما موظفیم که در مقابل چنین منکراتی با رعایت اصول، وارد عمل شویم.

۷) هرچند امر به معروف و نهی از منکر به عنوان هفتمین و هشتمین فرع از فروع دین مطرح شده است، اما وقتی به روایات مراجعه می‌کنیم، میزان وسیع روایت‌های اهل بیت (علیهم السّلام) پیرامون آثار آن، ما را به شگفتی وا می‌دارد گویی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به واجبات دیگر، ویژگی‌های منحصر به فردی دارد.

حقیقت نیز همین است و این دو فریضه به دلیل نوع کارکرد و تاثیرات شگرفی که از خود بر جای می‌گذارند، از مقام ممتازی نسبت به دیگر فرایض بر خوردارند و از این رو امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) از آن به عنوان «افضل الاسال» یاد می‌کنند. فریضه امر به معروف و نهی از منکر در واقع راهکاری برای تضمین اجرای قوانین و فرایض است لذا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که قوانین واحکام جدیدی برای بشر آورد، در کنار آن موظف به امر به معروف و نهی از منکر شد و در برابر کسانی که در پی تخلف از این قوانین یا تحریف آن بر می‌آمدند، با ابزار امر و نهی ظاهر شد.

همین‌طور معصومان تمام همت خود را صرف اجرای این دو کرده‌اند. بنا به تعبیر ائمه معصومین (علیهم السّلام) هدف اصلی از اجرای امر به معروف و نهی از منکر برپایی واجبات است که در سایه دعوت به اسلام با کمک برگرداندن حقوق از دست رفته و... ممکن می‌شود. انتظار می‌رود در هفته احیای امر به معروف ونهی از منکر و به برکت و حرمت ایام ماه محرم الحرام بتوانیم در ریشه‌کنی مظاهر فساد و آسیب‌های اخلاقی اقداماتی موثر به انجام رسانیم.

 

اولویت های فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر

نظارت همگانی، سازوکار کنترل دولتمردان

 

برپایی حکومت و نظام صالح، مردمی و کارآمد نه تنها آرزو و خواسته تمامی مصلحان و مبارزان در طول تاریخ بوده بلکه تحقق این مهم هدف بعثت همه پیامبران الهی و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز بوده است. جوامع بشری برای اداره امور خود و جلوگیری از بروز هرج و مرج، ناگزیر از داشتن نظام و حکومتی هستند، حال اگر این حکومت صالح و مردمی باشد، سعادت دنیا و آخرت را برای آن جامعه به ارمغان می آورد و اگر غیرصالح باشد، عقب افتادگی و تباهی را به مردم تحت سیطره خود تحمیل خواهد کرد.

پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با توجه به این نیاز ضروری، نظامی الهی و مردمی را برای امت اسلامی تأسیس و پایه گذاری کرد و برای حفظ و بقای آن، میراث گرانقدر «غدیر» را به ارمغان گذاشت تا بعد از خویش، شایسته ترین و صالح ترین فرد، زمام حکومت را به دست گیرد و بدینوسیله سعادت و خوشبختی امت اسلامی تضمین گردد، شخصیتی والا که به قول جرداق مسیحی، کشتن او جنایت بر همه بشریت بوده است.

از سویی تجربه تاریخی نشان داده است چه بسا ملت هایی با فداکاری و ایثار و تحمل سختی های فراوان، نظام ایده آل و مورد نظر خویش را روی کار آورده ولی بعد از مدتی همان نظام به یک نظام ضدمردمی بدل گردیده و آمال و آرزوهای آن ملت را بر باد داده است.

بحث مهمی که وجود دارد این است که با توجه به این تجارب تلخ تاریخی، چگونه و با چه ابزاری می شود از انحراف و طغیان حکومت ها و نظام ها جلوگیری کرد و با عوامل و بسترهای آن مقابله نمود؟

در دنیای پیشرفته کنونی، یکی از سازوکارهای مهمی که برای کنترل نظامهای حکومتی پیش بینی کرده اند همانا مشارکت عمومی و نظارت همگانی مردم است که به اشکال مختلف خود را بروز و ظهور می دهد.

در مکتب حیاتبخش اسلام، سازوکار مهمی که برای نظارت بر کارگزاران و دولتمردان و نظام حکومتی پیش بینی شده همان فریضه عظیم امر به معروف و نهی از منکر است که همچون سایر فرایض دینی از قبیل نماز و روزه، عمل به آن بر مسلمانان واجب شمرده شده است. براساس آنچه از آیات و روایات به دست ما رسیده، این فریضه بزرگترین واجب دینی بوده و سایر فرایض در مقایسه با آن همچون قطره ای در برابر دریاست.(1)

بنا به فرموده معصوم (علیه السلام) امر به معروف و نهی از منکر فریضه بزرگی است که به سبب آن سایر فرایض برپا، راهها امن، کسب ها حلال، زمین آباد، حق از دشمنان گرفته شده و امر حکومت تحکیم می یابد؛ و از نگاه پیغمبر(ص) آمر به معروف و ناهی از منکر، جانشین خدا و رسول او در زمین دانسته شده است.(2) در بیان اهمیت این فریضه همین بس که سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) هدف از قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر اعلام فرمود تا جائی که در راه انجام این تکلیف و واجب الهی، جان خویش، فرزندان و بهترین یاران خود را فدا کرد.

 

چگونگی اجرای امر به معروف و نهی از منکر

 

حال سؤال جدی این است که فریضه ای با این میزان از اهمیت و تاثیرگذاری، چگونه باید اجرا شود که آثار مهم آن در اجتماع مشهود و ملموس گردد؟ آیا این همه تاکید اسلام بر اهمیت این فریضه به خاطر آن است که مثلا جلوی بیرون آمدن چند تار موی سر گرفته شود؟ یا برای این است که صرفا از چند مزاحمت خیابانی جلوگیری گردد؟ یا چند نوار مبتذل جمع گردد؟ آیا در صورت اصلاح این چند مورد، زمین آباد، راهها امن و حکومت تحکیم می یابد؟ آیا منظور حضرت امام (رحمه الله علیه) و رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) از اجرای این فریضه مهم، همین چند مورد بوده است؟ آیا تشکیل ستاد احیاء امربه معروف و نهی از منکر و گسترش آن در سراسر کشور برای نهی از چند منکر خیابانی و دم دستی بوده است؟

به نظر می رسد اهمیت این فریضه بخاطر امر به چند معروف و نهی از چند منکر عمومی و دم دستی نبوده و اهداف آن بسیار بالاتر از آن چیزی است که در حال حاضر در بسیاری از جاها اجرا و به آن پرداخته می شود.

احساس می شود هم در اولویت بندی و هدف گذاری و هم در شیوه اجرایی این فریضه مهم، یکسری غفلت ها، بی توجهی ها و کم دقتی ها صورت گرفته که به برخی از آنها اشاره می گردد:

 

الف- در اولویت بندی:

 

متأسفانه در چند سال اخیر که ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر تشکیل گردیده بجای اینکه به وظیفه اصلی خویش که همانا احیا و نهادینه کردن این فریضه بزرگ الهی در جامعه و تبدیل کردن آن به یک فرهنگ غالب در اجتماع، بپردازد؛ وقت خود را مصروف چند منکر عمومی و درجه دوم که تأثیر چندانی بر سرنوشت جامعه و نظام ندارد، کرده است.

تذکر لسانی به چند دختر جوان بدحجاب و یا چند جوان سهل انگار و جمع آوری چند نوار مبتذل، ساده ترین کاری است که می توان انجام داد. به نظر می رسد مسئولین محترم ستاد احیاء و عوامل دیگر مرتبط با آن علاوه بر اینکه وظیفه ا صلی خویش را فراموش کرده اند، در پرداختن به مصادیق نیز به اولویت ها و ضرورت ها عنایت کافی نداشته اند.

امر به معروف و نهی از منکر دارای لایه های متعدد و پیچیده ای است و آنچه الان انجام می شود صرفا پرداختن به لایه قشری و ظاهری این فریضه است و در رابطه با منکرهای بزرگی همچون تبعیض، بی عدالتی، گران فروشی، ثروت اندوزی، تجمل گرایی دروغ، غیبت، بردن آبروی دیگران، تنبلی، عدم تکریم ارباب رجوع، عدم انضباط اجتماعی و اقتصادی، اسراف، سوءاستفاده از بیت المال، رابطه بازی، پارتی بازی، رشوه ، بکارگیری افراد ناصالح و ناتوان در ادارات، سوءاستفاده از مقدسات و دهها مورد دیگر که برای نظام و جامعه همچون سمی مهلک بوده و وجود آنها بنیان یک جامعه و نظام را به شدت متزلزل می نماید، اثری از حضور این فریضه مشاهده نمی شود.

خلاصه کردن این واجب الهی به چند مورد ظاهری و عوام پسند که اتفاقاً آثار آن بسیار ناچیز و موقتی است حاصلی جز کوچک کردن و بدنام نمودن کارکرد این ساز و کار مؤثر نظارتی اسلام ندارد.

هیچ تردیدی وجود ندارد که پدیده هایی همچون بدحجابی، مزاحمت های خیابانی، نوارهای مبتذل، پوشیدن لباس های غیرمتعارف و نمونه هایی از این دست منکر بوده و نسبت به آنها در جای خود باید عکس العمل مناسب انجام پذیرد، اما آنچه لازم است به آن توجه شود اینست که اولا: همه مأموریت و کارکرد فریضه امربه معروف و نهی از منکر فقط منحصر به این چند مورد ساده نیست. ثانیا: این منکرهای درجه دوم، ریشه در وجه منکرهای بزرگ و بزرگتری دارد که اگر آن ریشه ها قطع گردد، این شاخ و برگ ها نیز به تدریج خشک خواهد شد.

با عنایت به آنچه عرض شد به نظر می رسد ضرورت در اولویت قراردادن منکرهای بزرگ و اساسی که ریشه در عملکرد افراد صاحب منصب و مسئولیت در رده های مختلف نظام حکومتی و اجتماع دارند، احساس می شود. به تعبیر دیگر در تقدم بین اصلاح افراد و جامعه یا کارگزاران و نظام حکومتی اصلاح دسته دوم، با توجه به نتایج و آثار گسترده آن براجتماع و افراد امری انکارناپذیر است.

 

ضرورت اصلاح کارگزاران حکومتی

 

پشتوانه این نظر و ادعا دلایلی عقلی و نقلی وجود دارد که مختصراً به آنها اشاره می شود:

1- در روایات متعدد از نبی مکرم اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) آمده است: اصلاح و فساد جامعه ارتباط مستقیم با اصلاح و فساد علما و حکمرانان دارد، از جمله پیامبر گرامی فرمود: دو گروه از امت من هستند که اگر اصلاح شوند امت من اصلاح می شود و اگر فاسد گردند امت من نیز فاسد می گردند، یکی علما و دیگری دولتمردان.

و در جای دیگری فرموده است: مردم بر آیین و مذهب حکمرانان خویشند.

همچنین فرزند برومند ایشان حضرت امام صادق(ع) فرمود: مردم را به غیراز زبانتان به خدا دعوت کنید زیرا هرگاه آنان از شما تقوی و تلاش در راه خدا و اقامه نماز و... را ببینند به راه حق گرایش پیدا خواهند کرد.

2- حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار و معمار نظام مقدس جمهوری اسلامی در ماه های اول پیروزی انقلاب اسلامی طی فرمانی خطاب به شورای عالی انقلاب، خواستار تشکیل اداره ای مستقل از دولت بنام «اداره امر به معروف و نهی از منکر» گردید که یکی از وظایف مهم آن نظارت بر اعمال دولت و ادارات دولتی است، متن آن فرمان به شرح زیر است:

«شورای انقلاب اسلامی به موجب این مرقوم مأموریت دارد که اداره ای به اسم امر به معروف و نهی از منکر در مرکز تاسیس نماید و شعبه های آن در کنار دولت انقلابی اسلامی است و ناظر به اعمال دولت و ادارات دولتی و تمام اقشار ملت است و دولت انقلاب اسلامی مأمور است که اوامر صادره از این اداره را اجرا نماید که در سراسر کشور از منکرات به هر صورت که باشد جلوگیری نماید و حدود شرعیه را تحت نظر حاکم شرعی یا منصوب از قبل او، اجرا نماید و احدی از اعضای دولت و قوای انتظامی حق مزاحمت با متصدیان این اداره را ندارند و در اجرای حکم و حدود الهی، احدی مستثنی نیست، حتی اگر خدای نخواسته رهبر انقلاب یا رئیس دولت مرتکب چیزی شد که موجب حد شرعی است باید در مورد او اجرا شود.» (3)

3- رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در سخنان خویش در خطبه های نماز جمعه مهمترین حوزه امر به معروف و نهی از منکر را حوزه مسئولان و دولتمردان دانسته اند:

«البته امر به معروف و نهی از منکر حوزه های گوناگون دارد که باز مهمترینش حوزه مسئولان است، یعنی شما باید ما را به معروف امر و از منکر نهی کنید، مردم باید از مسئولان کار بخواهند، این مهمترین حوزه است.» (4)

4- جای دوری نرویم، تجربه 28 ساله نظام مقدس جمهوری اسلامی پیش روی ماست. یادمان نمی رود در مقاطعی که مسئولان و کارگزاران این نظام، روحیه مردمی پررنگی داشتند، مثل مردم زندگی می کردند، خود را قشر ممتاز جامعه حساب نمی کردند و از افتادن در ورطه تجمل گرایی پرهیز داشتند. آثار پربرکت این رفتار مردمی و ارزشی در خانه های مردم، در سیمای کوچه ها و خیابان های این مرز و بوم کاملا محسوس بوده و در عوض آمار جرائم و منکرات در سطح جامعه روبه کاهش گذاشته است.

تجمل گرایی، بروز برخی منکرات و بازگشت به مظاهر قبل از انقلاب، از زمانی دراین جامعه خود را نشان داد که بسیاری از مسئولان از آن «زی مردمی و انقلابی خویش» فاصله گرفته و در استفاده از امکانات و بهره مندی از لذایذ دنیا با یکدیگر به رقابت افتاده و برای خود حد و مرزی نشناخته اند.

 

ب- در شیوه انتخاب:

 

در انتخاب شیوه ها و روش های اجرای این فریضه نیز با غفلت ها و عدم دقت هایی روبرو هستیم. علی رغم اینکه جامعه به سرعت در حال تغییر و تحول است و فاصله گفتمانی نسلها روز به روز بیشتر می شود و بسیاری از روابط اجتماعی دگرگون گردیده است، ما همچنان با روش های سنتی و قدیمی، امر به معروف و نهی از منکر می کنیم.

تذکر لسانی آن هم با شرایط و ظرافت های خاص خود یکی از روش های انجام این فریضه است. امروزه آمر به معروف و ناهی از منکر نباید از شیوه های دیگر همچون شیوه های هنری، نوشتاری، مستقیم و غیرمستقیم، فردی و اجتماعی و ارایه جایگزین ها که هر کدام بحث مفصلی را می طلبد، غفلت کند.

ضمن اینکه آمرین به معروف و ناهیان از منکر در بکارگیری هر کدام از شیوه ها چنانچه به اصولی همچون منطقی بودن، دلسوز بودن، پندآمیز بودن، ملایمت به خرج دادن، ظرفیت افراد را در نظر داشتن توجه نکنند، نمی توانند انتظار تاثیر را در مخاطب خویش داشته باشند.

 

شیوه های صحیح اجرای فریضه مهم

 

همچنین عملا دیده شده است که از میان همه اقشار جامعه، فعالیت آمرین به معروف و ناهیان از منکر فقط روی جوانان متمرکز گردیده و آنها را به عنوان یک «جامعه هدف» قرار داده که آن هم به دلیل عدم شناخت کافی از روحیه جوانان، با موفقیتی همراه نبوده است.

در امر به معروف و نهی از منکر این قشر از جامعه، معمولا از موضع قدرت و تحکم وارد می شویم و این چیزی است که جوان با غروری که دارد در مقابل آن مقاومت می کند. در صورتی که در مواجهه با جوانان باید با «اقتدار» که همانا «قوت استدلال»، «منطق» و «عظمت شخصیت» آمر به معروف و ناهی از منکر است، برخورد نماییم.

جلب محبت جوانان نیز عامل مهمی است که کمتر به این نکته توجه می شود که البته این مهم بستگی زیاد به میزان مقبولیت و محبوبیت آمر به معروف و ناهی از منکر دارد. او باید از چنان شخصیتی برخوردار باشد که کلام او بر روح و جان مخاطب بنشیند و او را دگرگون نماید.

در پایان ضمن تشکر از زحمات همه دست اندرکاران ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر، پیشنهاد می شود با توجه به اینکه هر ساله از اول تا هفتم محرم، هفته احیاء امر به معروف و نهی از منکر نامیده شده است، مسئولین محترم آن ستاد به جای آنکه در این هفته وقت خویش را صرف دیدار با مسئولین و یا ارائه گزارش کار نمایند، با دعوت از افراد متخصص و صاحب نظر و تشکیل کمیته های تخصصی نسبت به بررسی نقاط قوت و ضعف عملکرد خود در طی 15 سال گذشته اقدام نموده و راههای عملی کاربردی کردن این فریضه مهم و ابزار نظارتی موثر اسلام، در رده ها و لایه های مختلف نظام و اقشار مختلف اجتماع، را پیدا کنند تا بدینوسیله پاسخی در خور تقدیر به مطالبات و انتظارات رهبر معظم انقلاب نسبت به اجرای این فریضه داده شود.

کوتاه سخن آنکه انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر تنها منحصر به ستاد احیاء نیست و همه افراد جامعه که خود را مسلمان می دانند لازم است در برابر منکر ساکت ننشینند و به انجام معروف ترغیب و تشویق نمایند.

 

پی نوشت ها:

 

1- نهج البلاغه حکمت 374

2- مجمع البیان- جلد 2- صفحه 807

3- صحیفه امام- جلد 9- صفحه 213

4- خطبه های نمازجمعه- رمضان سال 1379

 

ناصر سعد