حبّ فى الله و بغض فى الله

یکى از امور مهمه که با پیشرفت مقصد و حصول فایده اى که از امر به معروف و نهى از منکر در نظر گرفته شده است، ارتباط و تأثیر بسیار دارد «حبّ فى الله وبغض فى الله» است.حبّ و بغض و دوستى و قهر، یکى از مسایل بزرگ زندگى انسان بشمار مى رود و ....

 

نویسنده : آیت الله لطف الله صافى گلپایگانى

یکى از امور مهمه که با پیشرفت مقصد و حصول فایده اى که از امر به معروف و نهى از منکر در نظر گرفته شده است، ارتباط و تأثیر بسیار دارد «حبّ فى الله وبغض فى الله» است.

حبّ و بغض و دوستى و قهر، یکى از مسایل بزرگ زندگى انسان بشمار مى رود و با تمام مسایل زندگى او مربوط است. کردار و رفتار و بطور کلى همه اعمال بشر و کوششهاى او مولود حبّ یا بغض و عشق و علاقه و یا دشمنى و عداوت است. انسان چیزهایى را دوست مى دارد و به اشخاصى علاقه مند است و از چیزهایى هم متنفّر است. نمى تواند هم اینطور نباشد; زیرا هر چه دارد از عشق و علاقه و محبت دارد و از هر کس خیر و منفعتى به او رسیده است منشأش محبت بوده. خودش هم به هر چه موافق با طبع و منافعش باشد علاقه مند است و با هر چه مانع منافع و کمال و منافر با طبع اوست دشمن است. حیات و بقایش را خداوند با محبت و عشق مربوط ساخته است، پس مسئله حبّ و بغض و دوستیها و دشمنیهاى بشر داراى کمال اهمیت است و اگر تحت یک ترتیب منظم درآید، در سایر مسایل هم ترتیب و اعتدال و انتظام آسان مى شود.

باید در حبّ و بغض روشى پیدا کرد که همه افراد را هماهنگ و با هم نزدیک و همکار سازد. باید پایه محبتها را با روح و معنویت نمود که همه وقت به فریاد انسان برسد و درد بشر را درمان کند و او را نسبت به فقرا و افتادگان و زیردستان مترحّم و مهربان سازد. دوستیهایى که پایه آنها امور دنیویه و منافع مادیه باشد، پایدار نمى ماند و مردم از آن حظّ و لذت نمى برند; زیرا تا وقتى منافع شخصیه آنها تأمین گردد، با هم دوستى مى کنند و وقتى آن منافع از میان رفت، رشته مودّت آنها گسیخته مى شود، بلکه به عداوت و دشمنى تبدیل مى گردد.

اگر نظریات کوچک و مطالب دنیایى منشأ قهر و مهر شود، بازار منازعات و اختلافات رایج مى گردد و قواى بشرى و نیروى خداداد او که باید در راه ترقّى و کمال او صرف گردد، تجزیه و تقسیم شده در راههاى ضد و نقیض هم به کار مى افتد و وحدت اجتماعى آنها از میان مى رود و هر کس براى خودش مى شود نه براى همه.

بر عکس، اگر مبانى دوستیها و دشمنیها را امور معنویه و روحانیه قرار دهند و بشر از مهر و قهر خود حقایق عالیتر و مقاصد بلندترى را منظور سازد و عواطف خود را تا حدى که میسر است از چنگال تصرفات عالم طبیعت و متاع و حطام دنیا نجات دهد، همه از هم خیر مى بینند و همه به نفع یکدیگر زحمت مى کشند و رنج خود و راحت یاران مى طلبند. نه فقیرشان درمانده مى شود و نه توانگرشان بى رحم و بى انصاف مى گردد و نه مریضشان بى دوا و غذا و بى پرستار مى ماند و نه حقّ کسى پایمال مى گردد و نه خیانتکار در میان آنها پا مى گیرد و نه زمامدارانشان متکبّر و جبّار مى شوند و نه مردم امین و درستکار در جامعه آنها عقب مى مانند و نه کسى با بیگانگان و اشرار و مفسدین همکارى مى کند. همه به هم مربوط و به یکدیگر پیوسته مى شوند مانند یک پیکر و اعضاى یک بدن مى شوند که اگر به یک عضو درد و الم و صدمه برسد، سایر اعضا در بى خوابى و رنج با آن عضو شریکند. در احادیث آمده است:

«عن ابى جعفر علیه السّلام انّه قال: المؤمنون فى تبارهم وتراحمهم وتعاطفهم کمثل الجسد إذا اشتکى تداعى له سائره الجسد بالسّهر والحمّى».(1)

یعنى: «حضرت امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «انسانهاى مؤمن در نیکویى و مهربانى و شفقت با یکدیگر، همانند پیکر واحد هستند که اگر قسمتى به درد آید، اعضاى دیگر در بى خوابى و مرض، با آن همراهى مى کنند».

در چنین جامعه اى است که حس استقلال و حرّیت به معنى واقعى خود وجود دارد و فقرا و ضعفا در استفاده از نعمت آزادى و استقلال با اغنیا و اقویا برابرى دارند و همه در ضعف واحد قرار مى گیرند. در قرآن مجید مى فرماید:

«قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلى کَلِمَة سَواء بَیْننا وَبَیْنَکُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلاّ اللهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلایَتَّخِذَ بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ».(2)

براى به وجود آوردن یک جامعه محکم و پایدار، یگانه راه، متحد ساختن هدفها و مقصدها و نیتهاى افراد آن جامعه است و براى حصول یک چنین وحدت و یگانگى معنوى و اجتماعى، راههایى مانند وحدت زبان و نژاد و وطن گفته مى شود که هیچکدام براى تأمین این منظور وافى نیستند; و ثانیاً: این حرفها نمى تواند آنقدرها در قلب مردم نفوذ کند که یک جامعه را به راه بیندازد. تنها راه وصول به این مقصود، دین صحیح و ایمان به خداست که محبوب و مقصود حقیقى بشر است: اگر همه در اعمال و رفتار و دوستیها و دشمنیها رضاى او را بخواهند و از عذاب او بپرهیزند، از معایب و مفاسد اخلاقى و اجتماعى مصون مى مانند.

عقیده توحیدى که اسلام بشر را به آن دعوت مى کند، موجد این وحدت و یگانگى است و موحّد را در هر حال از شرک و اختلاف و جدایى و اعتنا به امتیازات لغو و باطل دور مى سازد چنانچه از حضرت رسول خدا ـ صلّى الله علیه وآله ـ روایت شده است که فرمود:

«ایّها النّاس انّ ربّکم واحد وان أباکم واحد کلّکم لآدم وآدم من تراب انّ أکرمکم عندالله اتقیکم ولیس لعربىّ على عجمّى فضل الاّ بالتّقوى».(3)

یعنى: «هان اى مردم! پروردگار شما یکى است و پدر شما نیز یکى است و همه شما از آدمید و آدم از خاک، بدرستى که گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست و عرب بر عجم هیچ برترى ندارد مگر با پرهیزگارى».

در همه تکالیف و تعلیمات اسلام، حفظ و تقویت عقیده توحید و توجه به خداى یگانه ملاحظه شده است در مورد حبّ و بغض و دوستى و دشمنى که بشر بالطبع و بالفطره از آن ناگزیر است پیروان خود را به خدا متوجه مى کند و دستور مى دهد که براى خدا و در راه او دوستى و دشمنى نمایند; با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمن باشند. در قرآن مجید مى فرماید:

«لاتَجِدُ قَوماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ اُولئِکَ کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ»(4)

ظاهر آیه شریفه این است که: «نمى یابى تو قومى را که ایمان به خدا و روز جزا مى آورند که دوستى نمایند با کسى که در مقام دشمنى و خصومت با خدا و پیغمبر اوست هر چند بوده باشند اینگونه اشخاص که با خدا و پیغمبرش دشمنند، پدران ایشان با فرزندان ایشان یا برادران ایشان یا عشیره و فامیل ایشان، این مردمند که خدا در دلهاشان ایمان را ثبت و نوشته است».

در کتاب وسایل الشیعه از حضرت ابى عبدالله ـ علیه السّلام ـ روایت نموده است که فرمود:

«قال رسول الله صلّى الله علیه وآله لاِصحابه أىّ عرى الایمان اوثق؟ فقالو: الله ورسوله اعلم. وقال بعضهم الصلوة وقال بعضهم الزّکوة وقال بعضهم الحجّ والعمرة وقال بعضهم الجهاد. فقال رسول الله صلّى الله علیه وآله لکلّ ماقلتم فضل ولیس به ولکن اوثق عرى الایمان الحبّ فى الله والبغض فى الله وتوالى اولیاء الله والتبرّى من أعداءالله».(5)

یعنى: «پیغمبر اکرم ـ صلّى الله علیه وآله ـ از اصحابش پرسید: کدامیک از دستگیره هاى ایمان محکمتر است؟ پس عرض کردند: خدا و رسول او داناترند، و بعضى گفتند: نماز، بعضى گفتند: زکات، بعضى گفتند: روزه، بعضى گفتند: حج و عمره، بعضى گفتند: جهاد، پیغمبر فرمود: براى هر یک از آنچه شما گفتید فضیلت است، ولى آن محکمترین دستگیره هاى ایمان نیست ولکن استوارترین دستگیره هاى ایمان حبّ و دوستى در راه خدا و بغض و دشمنى در راه خدا و محبت و تولاى اولیاى خدا و تبرى و بیزارى از دشمنان خداست».

و در کتاب مذکور از فضیل بن یسار نقل شده است که گفت:

«سئلت ابا عبدالله علیه السّلام عن الحبّ والبغض امن الایمان هو؟ فقال وهل الایمان الاّ الحبّ والبغض».(6)

یعنى: «پرسیدم از حضرت ابى عبدالله ـ علیه السّلام ـ که آیا حبّ و بغض از ایمان است؟ در جواب فرمود: مگر ایمان بجز حبّ و بغض است!».

از این قبیل اخبار و احادیث بسیار است که از همین مختصرى که از آنها نقل شده، اهمیت حبّ فى الله و بغض فى الله معلوم مى گردد.

اگر کسانى که به اسلام و مسلمین و مصالح عامّه علاقه مند هستند در انجام همین یک وظیفه بزرگ کوتاهى نکنند و حبّ فى الله و بغض فى الله را در همه کارها دخالت دهند و با ارباب معاصى، دوستى و مجالست و معامله و معاشرت نکنند و براى آنها قدر و شخصیتى قایل نشوند یقیناً تأدیب و متنبه مى شوند. اگر از ستمکاران احترام ننمایند و به آنها کمک ندهند و از آنان تبرّى و بیزارى جویند، ستمکارى رایج نمى گردد و کسى به ظلم و ستم افتخار نمى نماید. اگر جامعه به آنهایى که به نماز و روزه و زکات و سایر واجبات و بلکه مستحبات مانند نماز جماعت و غیره بى اعتنایى مى کنند، ارج و اهمیت نمى داد، کسى در اداى فرایض مسامحه نمى نمود و نماز جماعت و مجالس دینى بیش از اینها شوکت و عظمت مى یافت. اگر با نیکان و اخیار در هر شغل و کار که باشند دوستى مى نمودند و از آنها تشویق و قدردانى مى کردند، اشرار و بدکاران روى کار نمى آمدند.

حقیقتاً این اصل بزرگ، یعنى حبّ فى الله و بغض فى الله امروز در میان ما مسلمانان چندان مورد احترام نیست. براى از میان رفتن یک جامعه همین بس است که افرادش در دوستیها و دشمنیها پاى منافع شخصى را در میان آورند و تصدیق و تمجید و انتقاد آنها روى این نظریات کودکانه قرار بگیرد.

اهل بصیرت و اطلاع مى دانند که علّت عمده تجزیه ممالک اسلامى و تفرقه کنونى مسلمانان و تسلط بیگانگان، دوستیها و همکاریهاى بعضى از مسلمین با اجانب است که براى رسیدن به منفعتهاى خصوصى، باب دوستى و مخالطت را با آنها باز نمودند و با آنها در خراب کردن و اضمحلال شوکت مسلمانان، همراهى نمودند و نقشه هاى شوم آنها را اجرا نموده و مى نمایند. خداوند در قرآن مجید مى فرماید:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّى وَعَدوَّکُمْ اَوْلیاء».(7)

امروزه بیشتر حکومتهاى اسلامى و امور تجارت و بازرگانى و فلاحت و کشاورزى و همه شئون حیاتى آنها به دست همین عناصر پلید و بیگانه پرست تحت نظارت اجانب درآمده است که حتّى در رفع کوچکترین حوایج زندگى باید دست احتیاج به جانب دیگران دراز کنیم و ضروریات زندگى خود را باید از کشورهاى بیگانه تهیه نماییم. اینها با وسایلى که در دست دارند ملل اسلامى را در حال رکود و عقب ماندگى نگاه مى دارند تا نتوانند با دنیاى حاضر هماهنگى نموده با هدایت تعلیمات آسمانى قرآن مجید، موقعیت سابق خود را در جهان به دست آورند. براى آنکه نگذارند مردم بیدار و هوشیار شده در مقام چاره جویى برآیند با تبلیغات خود آنها را به کارهایى که غیر از خسارت فایده ندارد سرگرم مى کنند.

اگر عوض این همه اهتمامى که در تبعیت از ظواهر و بعض عادات زشت و ترویج اعمال ناپسندیده پاره اى از نادان ملل غرب مى نمایند، در فرا گرفتن علوم و دانشهایى که آنها به آن دست یافته اند مختصر توجهى مى نمودیم، یقیناً امروز بیش از اینها در دنیا جلو رفته بودیم. خدا مى داند که سالى چه مبلغ پول مسلمانان از راه خریدارى اشیاء لوکس و غیر ضرورى و بى فایده از جیبشان خارج مى شود و ماهانه جوانان بوالهوس و اغنیاى نادان چه مبلغ صرف تجملات بیهوده و زنانه کاریها و تهیه انواع بیعارها مى نمایند و اگر این پولها را جمع نمایند مى توانند با مبلغ کمى از آن، مدارس مهم و بیمارستانهاى بزرگ ـ که تا چند قرن براى جامعه مفید باشد ـ تأسیس نمایند، یا کارخانه هایى که در آن هزاران مردم بیکار و گرسنه به کسب و کار و ارتزاق مشغول شوند ایجاد نمایند.

بارى، غرض این است که دوستى نمودن با دشمنان خدا و اهل معصیت، زیانها و مفسده ها دارد. حبّ فى الله و بغض فى الله یکى از صفاتى است که عقلا و شرعاً ممدوح و مستحسن است و براى حفض قومیت و استقلال و شخصیت هر طایفه کمتر وسیله اى به مرتبه آن مى رسد. هر چه در یک جامعه این صفت قویتر باشد، دست تجاوزات و مداخلات دشمنان از سرشان کوتاهتر خواهد بود، ولى متأسفانه امروزه پاره اى از مسلمانان عوض آنکه این مطلب را مراعات کنند و به حکم محکم: «اَشّداء على الکفّار رُحماء بینهُم»(8)، در مقابل کفّار و دشمنانى که در مقام از بین بردن آنها و یا فاسد کردن اخلاقشان هستند، شدت و قوت و استحکام داشته باشند و در میان خودشان با هم دوست و مهربان باشند، بى شرمانه با باز کردن باب مخالطت و همکارى با کفّار، کلید کشورهاى اسلامى را به دست آنها مى سپارند و به جاى آنکه دیگران را استخدام نمایند، مستخدم بیگانگان و وسیله اجراى مقاصد نامشروع آنها مى شوند. دیانت و ملیت و سعادت خود و جامعه خود را براى خاطر آنها به قیمت پائینى در معرض فروش مى گذارند و مسلمانان را به اسم دعوت به تمدن موهوم و آزادى دروغى، به فساد و فحشا و لهو و لعب و خیانت ترغیب مى نمایند و تقلید کورکورانه از اجانب و دشمنان اسلام را سرمشق خود قرار داده هر منکر و عمل زشتى را با وسایلى که دارند رواج مى دهند.

مى روند در کشورهاى مسیحى در لابلاى مطبوعات و روزنامه هاى آنها گردش مى کنند یک کار زشت و منکرى را که یک نفر نادان در یک گوشه اى مرتکب شده پیدا مى کنند و به فکر ترویج آن مى افتند و با آب و تاب بسیار آن را روى صفحات کاغذ پاره هایى که به دست جوانان مسلمان مى دهند مى آورند.

آیا طبع و نقل زناشویى خانمهاى... با حیوانات و طلاق گرفتن فلان خانم از شوهرش براى خاطر ازدواج با سگ یا بوزینه (که شاید اصلا دروغ و مجعول باشد) براى آن پسر و دختر ایرانى که غیر از تقوا و پاکدامنى، سرمایه اى ندارد، غیر از دعوت به فساد معنایى دارد؟ آیا از انتشار عکس فلان پسر یا دخترى که با خرج خود یا با پول و دسترنج کشاورزان فقیر به خارج رفته، در حال رقص با خرس آن را افتخار معرفى کردن و نظایر این مطالب که قلم از نوشتن آن خجل و شرمسار است، غیر از ترویج منکرات و منحرف ساختن جوانان ساده لوح چه نتیجه اى دارد؟ کسى نمى فهمد که ترقى و کمال و با دنیا جلو رفتن و با ملل عالم مربوط شدن و علوم و صنایع عصر را فرا گرفتن چه ارتباطى به این حرفها دارد؟

اذا کان الغراب دلیل قوم *** سیهدیهم سبیل الها لکین

در بعضى کتب اخبار است که خداوند وحى فرستاد به سوى پیغمبرى از پیغمبران خود که به مؤمنین بگو نپوشند لباس دشمنان مرا و نخورند غذاى دشمنان مرا و نروند به راههاى دشمنان من، پس مى شوند از دشمنان من، چنانچه ایشان دشمنان من هستند.

اى عقلاى قوم و اى زمامداران علاقه مند و اى کسانى که این مطالب را درک کرده و مى فهمید! تا آب از سر نگذشته براى این مردم فکرى بکنید. نگذارید بیش از این افراط در لهو و لعب و زشتکارى رایج شود. نگذارید بیش از این میل طبیعى افراد را به لهو و لعب و میگسارى و رقص و قمار و بى عفتى ترغیب نمایند.

نگذارید صفحه شرافت و حیاى جامعه شما لکه دار شود. نگذارید جوانان شما عوض تحصیل و ترقى و کوشش و جهد، با بى ایمانى و تنبلى و بى عفتى و معاشقه سر و کار پیدا کنند و بانوان را در فساد با خود همدست نمایند. نگذارید نظام انساب و نسل و نظام اجتماع را مردمان بوالهوس شهوتران، بازیچه دست خود قرار دهند. نگذارید پایه زندگى عائله شما با اداره رفتن خانمها دستخوش ویرانى و انهدام شود.

با این همه مردهاى بیکار که پشت درِ وزارتخانه ها ریخته اند، چه حاجتى به استخدام خانمها داریم تا با استخدام آنها به اسم ماشین نویس و غیره ادارات را مرکز معاشقه و توالد و تناسلهاى نامشروع قرار دهند و پولهایى را که باید صرف اصلاح احوال بندگان خدا و رفع فقر و گرسنگى و پریشانى شود در این راهها خرج کنند و کار را به جایى برسانند که یکى از آقایان نمایندگان مجلس در جلسه علنى راجع به یکى از سازمانها اعتراض نماید و بگوید که: در روزنامه اى خواندم که یک معروفه اى را که در کافه «نینا» خدمت مى کردند در آن سازمان با ماهى هزار تومان حقوق استخدام کرده اند. بیایید به این شنایع و زشتیها خاتمه دهید و خانمها را به خانه هاشان برگردانید و آنها را در اداره امور خانه و تربیت فرزند و وظایف خاصه خودشان بگمارید و از دخالت در کارهاى مردها معافشان سازید و سعادت آنها را پایمال هوى و هوس ننمایید.

شما را به خدا در این چند ساله که راه این معاشرتها را به روى زنها باز کردید و آنها را براى میل نفسانى و تقلید از مسیحى ها، خیابانگرد و بى حجاب کردید، غیر از تکثیر اعمال زشت و رسوایى چه فایده اى بردیم!؟ یک روز بود که ما مسلمانها افتخار داشتیم که در تمام جامعه چهارصد میلیونى ما یک خانمى که سقط جنین نماید وجود ندارد، در میان جمعیت ما از برکت تعالیم اسلام یک نفر ولد الزّنا یافت نمى شود. امروز هم این وضعیت را مى بینیم که بعضى عاشقان ظواهر غرب، مى خواهند همه این افتخارات و اخلاق فاضله را نابود کنند.

اولیاى مقدس اسلام از این اوضاع به ما خبر دادند و ما آن را یکى از معجزات آنها مى شماریم از آن جمله در کتاب من لایحضره الفقیه صدوق ـ علیه الرحمه ـ از اصبغ بن نباته روایت کرده است از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ:

«قال سمعته یقول: تظهر فى آخر الزمان واقتراب الساعة وهو شر الازمنة نسوة کاشفات عاریات متبرّجات خارجات من الدین، داخلات فى الفتن، مائلات الى الشهوات، مسرعات الى اللذات، مستحلات للمحرمات، فى جهنم خالدات»(9)

یعنى: «در آخرالزمان و نزدیک شدن قیامت ـ که بدترین زمانهاست ـ زنهایى پیدا مى شوند که مکشوفه و برهنه و ظاهر کننده زینت خود در پیش نامحرم هستند و از دین خدا خارج باشند و در فتنه ها داخل، و به سوى شهوات مایل، و به طرف لذتها سرعت کنند، حرامها را حلال شمارند، چنین زنانى در جهنّم مخلّد باشند».

 

پى نوشت ها:

1 ـ بحارالأنوار، ج71، ص234، روایت 30 و ص274، روایت 19.

2ـ سوره آل عمران، آیه 66.

3 ـ بحارالأنوار، ج73، ص350.

4ـ سوره مجادله، آیه 22.

5ـ وسایل، ج11، ص439.

6 ـ وسایل، ج11، ص435.

7ـ سوره ممتحنه، آیه 1.

8 ـ سوره فتح، آیه 29.

9 ـ من لایحضره الفقیه، ج3، ص390.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.