آیات حجاب ، در طول ده سال حکومت اسلامی در مدینه، برپیامبر نازل شد.این آیات، نخست ، خطاب به زنان پیامبر بود و سپس مؤمنان را در بر گرفت و حکم جاری برای مسلمانان شد. مهم ترین این آیات عبارتند از:
-در این آیه بر آرایش نکردن و پوشاندن زینت از نامحرم و رعایت غفت در رفتار تأکید شده است:
«ای زنان پیامبر! شما اگر تقوا داشته باشید، همانند دیگران نیستید. بنابراین، هرگز نرم و نازک با مردان سخن نگویید تا آن که دلش بیمار است، به طمع افتد، بلکه متین و نیکو سخن بگویید وخانه را منزلگاه خویش قرار دهید و هرگز مانند دوره جاهلیت نخستین، آرایش و خود آرایی نکنید و نماز را بر پادارید و زکات را بپردازید و از خدا و رسولش اطاعت کنید»(احزاب:31و32).
در این آیه بر حفظ حریم همسران پیامبر تأکید شده است.
«ای کسانی که ایمان آورده اید! داخل خانه پیامبر نشوید؛ مگر آن که به شما اجازه بر صرف غذا داده شود...وهنگامی که چیزی از وسایل زندگی از همسران پیامبر می خواهید، از پشت پرده بخواهید. این کار دل های شما و آنها را پاک می دارد....»
(احزاب:53).
در این آیه بر حجاب و در برداشتن جلباب (در پوشش سراسری ) و حفظ اندام از نامحرم تأکید شده است:
«ای پیامبر! به همسران ، دختران و بانوان مؤمن بگو روپوش های خود را برگیرند تا به عفاف و حریت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوس رانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده ومهربان است»(احزاب :59).
در این آیه بر لزوم پوشیدن نگاه از نامحرم، هم برای مرد و هم برای زن با عبارت هایی جداگانه تأکید شده است وآشکار نکردن زینت و انداختن روسری بر روی سینه و گریبان را از زنان خواسته است:
«ای پیامبر! به مردان مؤمن بگو که چشم هایشان را فرو پوشند و فروج و اندامشان را محفوظ بدارند و این امر برای پاکیزگی شما بهتر است. به درستی که خداوند به هر چه انجام می دهید، آگاه است. و به زنان مؤمن بگو که چشم هایشان را فرو پوشند وفروج واندامشان را محفوظ بدارند و زینت وآرایش خود را، جز آنچه ظاهر است، آشکار نسازند؛ جز برای شوهران خود و پدارن خود و...(در اینجا محارم زن نام برده می شوند) و آن گونه پا به زمین نزنند که زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان! همه به درگاه خداوند توبه کنید! امید است رستگار شوید»(نور:30و31)
با توجه به آیات بیان شده، حدود حجاب عبارتند از :
1. اندام زنان در پوشش سراسری(جلباب)قرار گیرد.
2. زنان مسلمان، برهنگی و آرایش زنان جاهلیت را در پیش نگیرند.
3. زینت خود را جز آنچه آشکار است ، بپوشانند.
4. وقتی چیزی رد و بدل می شود، از پشت پرده و حجاب باشد.
5. خمار (روسری یا مقنعه) رابر سینه ها بیندازند.
مسلمه بن عبدالملک از امرای ارتش بود و در جبهة جنگ روم سمت فرماندهی داشت . موقعی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید ، او را به شام احضار کرد و اجازه داد همه روزه به حضورش بیاید . در خلال آن ایام به خلیفه گزارش رسید که مسلمه در زندگی خود به زیاده روی و اسراف گراییده و برای تهیة غذاهای گوناگون روزی هزار درهم خرج سفره دارد . عمر بن عبدالعزیز از این خبر سخت ناراحت شد و تصمیم گرفت از مسلمه انتقاد کند و او را از این روش نادرست باز دارد . برای آنکه تذکرش مفید افتد و به اصلاح وی موفق گردد ، شبی را به این کار اختصاص داد و از مسلمه دعوت کرد که آن شب شام را به طور خصوصی با خلیفه صرف کند . این دعوت برای مسلمه مایة سربلندی و افتخار بود و او با کمال میل آن را پذیرفت .
عمر بن عبدالعزیز قبلا به آشپز خود دستور داد که در آن شب انواع طعامها را تهیه کند ، بعلاوه آشی از عدس و پیاز و زیتون آماده سازد و موقعی که دستور سفره داده می شود ، اول آش را بیاورند و سپس با مقداری فاصله سایر غذاها را .
شب موعود فرا رسید و مسلمه شرفیاب شد . مجلس بسیار خصوصی بود و جز میزبان و میهمان کسی حضور نداشت عمر ابن عبدالعزیز پیرامون اوضاع روم و جنگهای آن منطقه از مسلمه پرسشهایی کرد و او پاسخهایی داد . مجلس به درازا کشید و از موقع خوردن مسلمه یکی دو ساعت گذشت . آنگاه خلیفه دستور غذا داد .
سفره گسترده شد و طبق قرار قبلی ، اول آش را حاضر کردند . مسلمه که سخت گرسنه شده بود ، به انتظار غذاهای دیگر نماند و خود را با آش سیر کرد ، بطوریکه وقتی طعامهای رنگارنگ را آوردند ، دیگر اشتها نداشت و چیزی از آنها نخورد . عمر بن عبداعزیز گفت : چرا غذا نمی خوری ؟
جواب داد : سیر شده ام و دیگر میل ندارم .
خلیفه گفت : سبحان الله . تو از این آش که یک درهم خرج آن شده است سیر می شوی ، ولی برای رنگین کردن سفرة خود روزی هزار درهم خرج می کنی ؟ از خدا بترس اسراف نکن و این پول گزافی را که برای تجمل صرف می نمایی به مستمندان کمک کن که رضای خدا در آن است .
موعظة خصوصی و تذکر خیر خواهانة خلیفه در مسلمه اثر خوبی گذاشت و او را به عیب خود متوجه ساخت . پس ، از خلیفه سپاسگذاری و تشکر کرد و با فکر تحول یافته به منزل بازگشت .
قال علیّ (علیه السّلام) : ان الله سبحانه فرض فی اموال الغنیاء اقوات الفقراء فما جاع فقیر الّا بما متّع به غنیّ و الله تعالی سائلهم عن ذلک(1).
علی (علیه السّلام) فرمود : خداوند سبحان غذا ونیاز نیازمندان را در اموال ثروتمندان معین کرده است ، پس هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به واسطة اینکه ثروتمندان از حق آنها بهره مند شده اند و خداوند آنها را به خاطر این عمل مواخذه خواهد کرد .
پی نوشت ها :
1- اخلاق عملی، ص654
شیخ انصاری برادری داشت به نام شیخ منصورکه از دانشمندان بزرگ و جلیل القدر بوده است ولی بسی تنگدست و فقیر بود . روزی مادرش به حال او رقت آورد و به برادر بزرگترش گله کرد و زبان به اعتراض گشوده چنین گفت : تو می دانی که برادرت منصور با این عائلة سنگین در شدت فقر بسر می برد و ماهانه ای که به او می دهی ، سد احتیاجات او را نمی کند ، در صورتی که این همه اموال تحت تصرف توست و می توانی به او بیش از دیگران کمک کنی .
شیخ انصاری بدقت به سخنان مادرگوش فرا داد و هنگامی که سخن مادر به پایان رسید ، کلید اتاقی را که وجوه شرعیه در آن بود ، تحویل مادرش داد و خطاب به وی با لحنی مودبانه و خاضعانه چنین اظهار کرد : بیا این کلید را بگیر و هر چه پول برای منصور می خواهی بردار ، به شرط اینکه در قبال آن من مسئولیتی نداشته باشم و وبال آن بر دوش تو باشد و خودت آن را تحمل کنی . این اموالی که نزد من است حقوق فقیران و مستمندان است و بین آنان به طور مساوی تقسیم می شود . همة تنگدستان در این باب یکسانند بسان دندانه های شانه ، و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند . مادرم ، اگر جوابی برای فردای قیامت در قبال این مبلغ اضافی که برای منصور بر می داری داری هر چه می خواهی انجام ده ، ولی بدان که حسابی در پیش است بس دقیق و سخت و هولناک و بدون کمترین مسامحه مادر شیخ که عنصر با تقوی و با فضیلت و خدا ترسی بود ، وقتی این جملات را شنید، از خوف خداوند لرزه بر اندامش افتاد و از گفتة خویش توبه کرد و در حالی که کلید را به فرزندش تقدیم می کرد ، از او پوزش طلبید و مستمندی منصور را به فراموشی سپرد (1).
قال الصّادق (علیه السّلام) : اعظم الخطایا اقتطاع مال امرء مسلم بغیر حقّ(2) .
حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمود : بزرگترین گناهان ربودن و تصرف مال شخص مسلمانی است بنا حق.
پی نوشت ها :
1- سیمای فرزانگان، ص 427
2- عقاب الاعمال، ص624
احیای امر به معروف و نهی از منکر «موضوعی که سرلوحه دعوت همه انبیا و اولیای الهی بوده است.»
یعنی همه پیامبران آمده اند تا به نمایندگی از طرف خدا و به عنوان پیامبر الهی مردم را به حق دعوت کنند، به راستی و درستی، صداقت و امانتداری، نیکی و احسان به خلق خدا و در یک کلمه به توحید و بندگی حق.
آنها از طرف خدا ماموریت داشته اند تا بشر را از آنچه که زشتی و پلیدی است نهی کنند از خیانت و دروغ، از تهمت و افترا، از فحشا و منکرات، از گناه و معصیت و به بیانی پیامبران آمده اند تا از جانب خدا مردم را امر به معروف و نهی از منکر کنند و در این راه سختی های فراوانی نیز به جان خریده اند، مشکلا ت بسیاری را تحمل نموده اند و خون دل های بی شمار خورده اند تا رسالت الهی خود را که همان امر به معروف و نهی از منکر بوده است به نحو احسن به انجام رسانند. جانشینان انبیا نیز همین مسیر را طی کرده وحرکت اصلا حی خود را بر اصل امر به معروف و نهی از منکر پایه ریزی نموده اند.
اما در بین جانشینان پیامبر اسلا م (ص)، امام سوم شیعیان یعنی حسین بن علی (ع) از شرایط ویژه ای برخوردار است. آن امام همام در مسیر احیای اصل امر به معروف و نهی از منکر تا بدانجا پیش رفت که جان خویش و جمعی از فرزندان و بستگانش و نیز گروهی از یارانش را در طبق اخلا ص گذاشت و اسارت خاندانش را به جان خرید تا اصل امر به معروف و نهی از منکر زنده بماند، تا فرامین الهی و دستورات نجات بخش اسلا م و آنچه که معروف است احیا شود و منکرات و فحشا در جامعه گسترده نشود.
امام حسین (ع) آن گاه که به پیشنهاد ننگین بیعت با یزید مواجه شد، لحظه ای درنگ نکرد و تصمیم گرفت علیه حکومت یزید که غرق در منکرات و گناه و معصیت بود قیام نماید، زیرا او وجود یزید را یک جرثومه فساد و یک مصداق به تمام معنی منکر می دانست لذا عزم رفتن از مدینه را عملی ساخت و زمانی که برای وداع با جدش رسول الله(ص) بر سر قبر او حاضر شد فرمود: «خدایا این قبر پیامبر توست و من هم فرزند دختر پیامبرم و تو خودمی دانی که در چه وضعیتی قرار گرفته ام. خدایا من امر به معروف و نهی از منکر را دوست دارم و...»
در وصیت نامه ای نیز که نوشت هدف از حرکت خود را اصلا ح جامعه و امر به معروف و نهی از منکر اعلا م کرد. چنان چه فرمود: «من برای ایجاد اصلا ح در امت جدم حرکت کرده ام و می خواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم ودر مسیر سیره جدم و پدرم گام بردارم.»
امام حسین (ع) پس از آنکه مدینه را ترک کرد و وارد مکه شد در نامه ای به بزرگان شهر بصره آنان را دعوت به پیروی از حق و حمایت از امام مسلمین که مظهر معروف بود کرد، در بخش پایانی نامه فرمود: «من شما رابه کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا که سنت پیامبر از میان رفته و جای آن را بدعت فرا گرفته است. اگر سخن مرا بشنوید به راه سعادت و خوشبختی هدایتتان خواهم کرد.»
این گونه تعابیر که همگی نمونه هایی از اصل امر به معروف و نهی از منکر است، در جای جای سخنان امام نمایان است.
سخنرانی هایی که در بین راه و در مکه داشتند، فرمایشاتی که در تاریخ به برخی پرسش ها فرمودند و نامه هایی که به مردم بصره و کوفه فرستادند، همگی سرشار از بیان حقایقی است که اصلی ترین محور آنها امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
امام وقتی که از مکه خارج شدند و پس از طی منازل مختلف، آنگاه که در منزلگاهی به سپاه حر برخوردند سخنان مهمی ایراد فرمودند که در بخشی از آن صریحا به لزوم مبارزه با منکرات و حاکمان ستمگری که گناه و فساد را در جامعه ترویج می کردند، پرداختند.
چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»
روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »
رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام میفرماید:« هیچ کس نمیداند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»
روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تختههایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن میگذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، میدیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست میکردند و مرده را داخل آن میگذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبهدار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچهای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمیشود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»
منابع:
• بحارالانوار، ج 43، صفحات 91 و 93 و 54 و 81 و 189.
• بحار/92/43 اول صفحه -
• بحار/189/43 -
• بحار1/81/43-
• بحار/54/43 -