از نگاه نکردن به دختران درحال شنا تا..داستان تحول از زبان خود شهید:

 یه روز با رفقای محل  رفته بودیم دماوند.
 یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.
 از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم …
می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .

همان جا #خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن.
خدایا الان #شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو ازین گناه میگذرم
 از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم....

 خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ... یادم افتاد حاج آقا #حق_شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند #خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. ❤️

گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم ..

حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم؛ یا الله یا الله…

به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد ‼️‼️
همه می گفتند؛
 سبوح القدوس و رب الملائکه والروح…
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…”

در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد.


کتاب عارفانه
شهید احمد علی نیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.