دانشجویی میگفت

یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنکهای یکدیگر را بترکانید هرکس بعد از یک دقیقه  بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است.
 مسابقه شر وع و بعداز یک دقیقه  من و چهار نفر دیگه با بادکنک سالم برنده شدیم.
سپس استاد رو به دانشجویان کرد و گفت :من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند زیرا هیچکس بادکنک دیگری را نترکاند چراکه قرار بود بعداز یک دقیقه هرکس بادکنکش سالم ماند برنده باشد که اینچنین هم شد.!
ما انسانها دراین جامعه رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست ما برنده باشیم و دیگران بازنده.
قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم.
میتوانیم باهم بخوریم.باهم رانندگی کنیم. باهم شاد باشیم. باهم…باهم…
پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم؟

قسمت هفتم: احمقی به نام هانیه

پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود ... بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد ... با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر ... بعد هم که یه عصرانه مختصر ... منحصر به چای و شیرینی ... هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت ... اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور ... هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ...

هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد ... همه بهم می گفتن ... هانیه تو یه احمقی ... خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد ... تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟... هم بدبخت میشی هم بی پول ... به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی ... دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی ...

گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید ... گاهی هم پشیمون می شدم ... اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده ... من جایی برای برگشت نداشتم... از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود ... رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی ... حنی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ...

اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون ... مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره ... اونم با عصبانیت داد زده بود ... از شوهرش بپرس ... و قطع کرده بود ...

به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه ... صداش بدجور می لرزید ... با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ...

یادی از شهدای ارتش

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)


#ارتش در دوران انقلاب اسلامی و قیام الهی ملت شریف ایران، نجابت و همراهی و همگامی خود را با مراجع و علماء نشان داده و با اطاعت از فرامین امام عزیز و عظیم الشأن در مورد عدم مقابله با مردم، سکوت یا ترک پادگانها و در بعضی مواقع مبارزه منفی و قیام مسلحانه علیه سرسپردگان وابسته به استکبار و شاه خائن، وفاداری خود را به امام راحل و انقلابیون مؤمن به اثبات رساند، و از بدو پیروزی انقلاب هم برای دفع فتنه ی اشرار و گروهک ها ، شهدای بسیاری را در این راه تقدیم نمود.

در عین حال که پیروزی انقلاب، باعث تضعیف و به هم ریخته شدن اصول انضباطی و ساختارهای سازمانی ارتش شده بود و منافقین کور دل هم شدیداً شعار انحلال ارتش را سر می دادند، اما بصیرت الهی و کلام پیامبرگونه ی معمار کبیر انقلاب و پشتیبانی های بی دریغ و شجاعانه آن پیر سفر کرده، باعث دلگرمی و دوام ارتش شده و بدنه طیبه ارتش به وسیله عناصر مؤمن و پاک سیرتانی همچون شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، همواره مدافع ولایت و باعث عزت و افتخار ملت بوده و حماسه هایی آفریدند که در تاریخ سابقه نداشت.

برای اثبات این ادعا کدام سند محکم تر از 48 هزار شهید و هزاران جانباز و آزاده و میلیون ها رزمنده که سال ها مقاومت کردند، مجروح و معلول شده و سینه هایشان را آماج تیرهای دشمنان قرار دادند و بر خاک افتادند تا امامشان راست قامت بماند و فرمانش به خوبی اجرا شود. بدیهی و مبرهن است که در مورد شهدای ارتش و معرفی آنها به جامعه، کوتاهی و غفلت های بسیاری شده و هنوز هم بعضی ها از خواب غفلت بیدار نشده اند و باور نکرده اند که شهدا سرمایه های ملی این کشور عزیز و متعلق به همه نسلها می باشند و اگر در معرفی سیره و عملکرد نورانی آنها و ایثار و فداکاری های آنها کوتاهی شود، در واقع به نسلهای آینده که جویای اسناد افتخارات اجداد گذشته خود هستند جفای بزرگی شده است، لذا هدف اصلی ما که جمع کوچکی از شاگردان همان شهدای گرانقدر و همراهان و همرزمان آنها می باشیم و توفیق همنشینی و همراهی با آن بزرگ مردان فداکار و جان برکف را داشته ایم، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت می باشد و امیدواریم بتوانیم رضایت مخاطبان عزیز و مخصوصا خانواده های معزز شهدا و ایثارگران را جلب نماییم. انشاءالله .



طرح های دشمن در استانه انتخابات

تجربه‌ی تاریخی نشان می‌دهد که نظام سلطه در آستانه‌ی برگزاری انتخابات، پروژه‌های ضدامنیتی را علیه جمهوری اسلامی ایران کلید می‌زند. مه به برخی از آنها اشاره می شود. طرح‌های دشمن به‌ اقتضای ماهیت شرایط، متفاوت است و حسب شرایط یکی از آن‌ها یا ترکیبی از آن‌ها را به کار می‌گیرد. از جمله مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به چند مورد زیر که در ایام انتخابات‌های گذشته نیز انجام شده اشاره کرد: ۱. نفی ماهیت اجتماعی انتخابات: با توجه به اینکه اهمیت انتخابات به کاربست قدرت اجتماعی در حوزه‌ی مدیریت سیاسی برمی‌گردد، دشمن تلاش می‌‌کند تا انتخابات را در کشور مقوله‌ای صوری نشان دهد که نمی‌تواند سرنوشت سیاسی را تحت‌تأثیر قرار دهد. در این فضا، مباحثی از این قبیل شایع می‌شود که همه‌چیز از قبل شکل گرفته و انتخابات بی‌تأثیر است. در مقابل این سیاست، بایستی تاریخ تحول جمهوری اسلامی و نقش سازنده‌ی دوره‌های مختلف انتخابات در آن تبیین شود تا اینکه مشخص گردد که در جمهوری اسلامی، اداره‌ی جامعه به انتخاب مردم متکی بوده و هست. به عبارت دیگر، انتخابات منصه‌ی ظهور اراده و قدرت مردم است و این رویکرد اجتماعی لازم است برجسته شود. ۲. نفی ضرورت: در این رویکرد، تلاش می‌شود که رأی افراد غیرضروری نشان داده و چنین شایع شود که به‌قدر کفایت دیگران حضور دارند و لذا نیازی به مشارکت ما نیست. بعضاً نیز این عدم ضرورت به‌دلیل نبود فرد یا کاندیدای خاصی توجیه می‌شود. درهر‌حال باید دانست که مشارکت حدومرز ندارد و لذا حضور بیشتر به واقعی‌تر شدن نتایج کمک می‌کند. لذا راهکار مقابله با این سیاست، نشان دادن نقش افراد در کلان انتخابات است. این موضوع باید تبیین شود که هر فرد در انتخابات ارزش خاص خود را دارد. ۳. نفی سلامت: در این رویکرد سعی می‌شود تا فرایند انتخابات نفی شود و در مجموع، اقدامی ناقص یا یک‌سویه ترسیم شود که نمی‌تواند اراده‌ی عموم را نشان دهد. در مقابل این رویکرد، لازم است شفافیت حقوقی و قاطعیت مدیریتی در اجرای قانون ملاک باشد تا هیچ‌کس نتواند حریم حق‌الناس را نقض کند. در مجموع، اتخاذ سیاستی مبتنی بر قانون‌گرایی، عدالت، انصاف و شفافیت، می‌تواند ابزارهای دشمنان را در فضای مجازی و عینی، ناکارآمد سازد.

یاران حواسمان هست؟

به "زبیر "میگفتن سیف الاسلام، منا اهل البیت،فقط زبیر بود تو تشییع جنازه حضرت زهرا"س"
با شمشیرش میدونی چه گره هایی توراه اسلام بازکرد؟

به" ابن ملجم "میگفتن شیعه امیرالمومنین،خودش به امیرالمومنین گفت حب وعشق تو تو خون ورگ من هست...

"شمر"جانباز صفین بود و داشت به درجه رفیع شهادت میرسید

میدونی؟
میدونی وقتی وارد قتلگاه شد زانو هاش رو بسته بود؟
از بس نماز شب خونده بود زانوهاش پینه شتری بسته بود.

میدونستی "عمرسعد"روز عاشورا نماز صبح که تموم کرد "قربت الی الله"
گفت واولین تیر رو به سوی خیمه "سیدالشهدا" نشونه زد؟

میدونستی همه اونایی که اومدن کربلا مسلمون بودن واهل نماز وروزه؟
همشونم "قربت الی الله"گفتن و اومدن برای کشتن" سیدالشهدا"...

"زهیر بن قین" عثمانی مسلک بود و اومد برای یاری ابی عبدالله!

"شمربن ذی الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد ولی اومد برای کشتن
 ابی عبدالله...


بصیرت نداشته باشیم... خسر الدنیا والآخره میشیم
مواظب خودمون باشیم
نکنه ما هم از مسیر دور بشیم
و روز ظهور تو جبهه دشمن باشیم