خاطره ای از سید محمد باقر شفتی

متوفای 1260 ه.ق

دشنة انتقام
یکی از خویشاوندان شاه در کاشان به گناهی بزرگ دست یازید ، گناهی که کیفرش مرگ بود ، دانشوران آن سامان به یاری دین باوران پاکدل ، گنهکار سیه دل را نزد مرجع بزرگ اصفهان گسیل داشتند . سیل نامه ها و پیک های درباریان از پایتخت به سوی فقیه پارسای شیعه سرازیر شد . شاه ، وزیر و همه خدمتگزاران تخت طاووس ، یک صدا خواستار چشم پوشی از گنهکار شده ، چنین نگاشتند که باید به پاس احترام مقام پادشاه ، از برپایی حد شرعی دربارة بستگان دودمان قاجار خودداری شود .فقیه دلاور سپاهان بی آنکه از سرنیزه های درباریان هراسی به دل راه دهد ، انبوه نامه ها و پیک ها را نادیده گرفته ، گروهی از دانشوران شهر را نزد خویش فرا خواند و چون گنهکار در حضور آنان ، آشکارا به گناه بزرگش اعتراف کرد ، بی درنگ فرمان وحی را درباره اش به انجام رساند کارگزاران دربار خبر دلاوری سید پرهیزگار شفتی را ، به شاه گزارش داده وی را در خشمی ژرف فرو بردند . دانشوران نزد سید شتافته و دربارة رویارویی با خشم شاه ، به رایزنی پرداختند . فقیه پارسای جهان اسلام گفت : شاه هیچ کاری نمی تواند انجام دهد آنچه درباره خویشاوند قاجار تحقق یافت ، فرمان خداوند بود و من فقط برای خشنودی خدا به این کار دست زدم . چون داستان رویارویی شاه و فقیه بلند آوازه شییعه قطعی شد ، دانشمند پرهیزکار حاج محمد ابراهیم کلباسی ، نزد شاه شتافته با شمارش پیامدهای ناگوار درگیری آنان شاه را از دشمنی با سید باز داشت .شاه نیز از رویارویی با سیدکه در واقع نماینده دین باوران کشور و رهبران دانشوران می نمود ، بیمناک بود . بنابراین پند حاج محمد ابراهیم کلباسی را پذیرفت و به بهانه وساطت وی ، بی هیچ دستاوردی اصفهان را ترک کرد
.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.