خاطره ای از سید محمد باقر شفتی

متوفای 1260 ه.ق
شمشیر کیفر
دانشور وارسته شفت، براین باور بود که انجام فرمانهای پروردگار، جامعه را سالم ساخته از انحراف و انحطاط بازمی دارد. پس در اجرای امربه معروف و نهی از منکر و حدود و تعزیرات درنگ شایسته نیست و هرگونه سهل گیری و ساده انگاری گناهی نابخشودنی است. البته این تنها یک اعتقاد نبود بلکه سید در گستره ی عمل نیز بدان گرایش داشت.
روزی مجتهد گمنام شهر به نانوایی رفت. مشتریانی چند در برابر مغازه ایستاده بودند او نیز به انتظار نشست تا نوبتش رسد. یکی از کارگران نانوایی با دوستش گرم گفتگو بود، گفتگویی که درآن به گناهی بزرگ اعتراف می کرد. کیفر چنین گناهی در آیین وحی مرگ بود. سید که درنظر مردم بسیار تهدیست و ساده جلوه می کرد زبان به اندرز گشود و گفت: از تو که مسلمانی هرگز در بیداری چنین ناپسند سرنزده است. شاید خواب دیده ای و اینک رویای نیم شب را بازگو می کنی که البته بازگویی چنان رؤیای در برابر مشتریان روا نیست. کارگر که خاطرش از هرکیفر آسوده می نمود گفت:این چه حرفی است،من در بیداری  چنان کردم و به این ترتیب بار دیگر به گناه بزرگش اعتراف کرد.
سید دوباره لب به پندگشود. هرگز از تو که به این باوری، گناهی چنین بزرگ سرنزده است. اینک با دوستت شوخی می کنی و از روی مزاح انجام چنین گناهی را به خود نسبت می دهی.
کارگر گستاخانه به گناهش برای سومین بار اعتراف کرد.
دانشور پرهیزگار شهر بی هیچ واکنشی از نانوایی بیرون آمده به مدرسه شتافت. شمشیرش را برداشته زیر عبا پنهان ساخت. به نانوایی بازگشته شمشیر کیفر بر سر کارگر گنهکار کوفت. کارگر نقش زمین شد و در دم جان سپرد.
داستان کشته شدنش در شهر پیچید. مأموران سید را دستگیر کرده، نزد مسئول امنیت سپاهان آوردند. سید گفت: من مجتهد هستم این مرد در برابر من سه بار به گناهی که کیفرش مرگ است اعتراف کرد چون قتلش واجب شد، خود آن را اجرا کردم.
مقامهای انتظامی به نزد فقیه گرانپایه سید محمدکربلایی مراجعه کرده، پرسیدند: آیا سید محمد باقر مجتهد است؟ سید محمدکربالایی که دانشوری فروتن بود گفت: آقا سید محمدباقر فراتر از اینهاست. از من درباره اجتهاد او می پرسید؟ از او سؤال کنید که آیا سید محمد کربلائی مجتهد است یا خیر؟(27)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.