متوفای 1231 ه.ق - قم
پیش
نمازی برای شاه
هنگامی
که فتحعلیشاه ، «مسجد شاه» تهران را بنا کرد ، از جناب میرزا درخواست نمود که
امامت جماعت آن مسجد را بپذیرد و در آنجا اقامه نماز کند و سلطان نیز به وی اقتدا
کرده و از فیض جماعت ایشان بهره مند شود . میرزا از قبول پیشنهاد شاه امتناع ورزید
. سلطان خواست تا دست کم یکی از شاگردانش را که مورد اعتماد و اطمینان ایشان باشد
برای امام جماعت تعیین کند ، میرزا «حاج سید محمد باقر حجه الاسلام» را پیشنهاد
کرد ولی او نیز نپذیرفت .
به این
ترتیب هم میرزا و هم شاگردانش نشان دادند آنقدر آگاهی دارند که به دست خود ، خود
را وسیله مشروعیت بخشیدن به خلاف کاریهای دربار و شخص شاه ، نسازند .
ریش
سوزی در جهنم
میرزای
قمی به انجام فریضة امر به معروف و نهی از منکر، بسیار مقید و پای بند بود ، به همین
جهت در تمام جلسات ملاقات و دیداری که با سلطان وقت فتحعلیشاه قاجار داشت از امر
به معروف و نهی از منکر دریغ نمی ورزید .
گویند
در یکی از این ملاقاتها در بین گفتگو ، خطاب به فتحعلیشاه فرمود : ای پادشاه با
مردم به عدالت رفتار کن ، زیرا می ترسم به واسطة معاشرتی که با تو دارم ، نظر به ایة
شریفة ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار مستوجب عذاب پروردگار شوم .سلطان
قاجار در جواب میرزا عرض کرد : نظر به این روایت که می گوید : هر که در دنیا سنگی را دوست داشته باشد درآخرت با او
محشور خواهد شد ، بنده هم چون در دنیا با شما معاشرت و دوستی دارم.
امیدوارم
که دربهشت عنبرسرشت نیز با شمامحشور باشم دریکی از دیدارهای دیگری که میرزا با
فتحعلی شاه داشت ، دست به ریش وی - که بسیار بلند بود - کشید و فرمود : ای پادشاه
کاری نکن که این ریش فردای قیامت به آتش جهنم بسوزد(24) .
از افتخارات روحانیت شیعه این است که نه تنها هیچ گاه
برای اهداف دنیوی به دربار پادشاهان نرفته اند ، بلکه تا آنجا که در توان داشته ،
و برای جامعة اسلامی مصلحت دیده اند ، همواره ، با حکام و سلاطین جور در ستیز و
مبارزه بوده اند.
و اگر
برخی از عالمان گرانقدر شیعه، امثال خواجه ی طوسی، علامه حلی، علامه مجلسی و شیخ
بهایی با سلاطین و شاهان زمانشان رفت وآمد داشته اند، باز برخلاف تصور نادرست برخیف
آنان عالم دربارینبوده بلکه حافظ و نگهبان شریعت مقدس بوده اند و برای مصالح اسلام
این کار را کرده اند تا از این رهگذر، به وسیله آنها و به دست انها مذهب شیعه را ترویج
کنند و هستل مرکزی دین و آیین الهی را در پایه رفیعی قرار دهند و امکاناتی برای
امر به معروف و نهی از منکر در جامعه به وجود آورده اند.
به هر
حال از افتخارات این عالم جلیل القدر- میرزای قمی- این است که همچون سایر علمای
متعهد و راستین شیعه از نزدیک شدن و پیوستن به سلطان ستمگر زمان دوری می گزیدو هر
چند سلطان نسبت به او کمال ارادت و اخلاص را ابراز می داشت او به وی بی اعتنا تر می
شد و بیشتر از او فاصله می گرفت. پادشاه مقتدر قاجاری برای زیارت و دیدار او از پایتخت
به قم می آمد، ولی او از رفتن به طرف دربار و برقرار کردن رابطه و پیوند با دستگاه
سلطنتی به شدت امتناع می ورزید. زیرا این کار رابرای دین و آخرت خویش بسیار خطرناک
می دانست. به همین دلیل هنگامی که در یکی از جلسات ملاقات، فتحعلی شاه از آن
بزرگوار درخواست کرد که اجازه دهد تا دختر خویش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و
بدینوسیله رابطه ی خانوادگی بین میرزا و خانواده ی سلطنت برقرار گردد، میرزا از این
پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خودداری ورزید گرچه آن جلسه بدون نتیجه
پایان پذیرفت. اما چون برای میرزا این احتمال وجود داشت که با اصرار و پافشاری شاه
مجبور گردد و از روی ناچاری به این وصلت و ازدواج تن در دهد و دست به دعا برداشت و
گفت: خدایا اگر بناست که شاهزاده به همسری پسر من درآید، مرگ جوانم را برسان.
لازم
به تذکر است که میرزا همین یک پسر را هم داشت. ولی در عین حال تن دادن به این وصلت
، و قبول این پیشنهاد، چنان برای او ناگوار بود، که همچون یوسف صدیق به هنگامی که
در مقابل وسوسه های زنان مصر که او را به تسلیم شدن در مقابل تقاضا و خواسته ی
همسر عزیز مصر دعوت می کردند قرار گرفت فرمود: رب السجن احب الی مما یدعونی الیه.
به زبان حال گفت: خدایا مرگ یگانه پسر جوانم با همه ی سختیهایش برای من از تن دادن
به این ازدواج محبوب تر است.
طولی
نکشید که فرزند جوانش در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت. از این جریان
استفاده می شود که آن بزرگوار آنچنان در پیشگاه خدا قرب و منزلت داشت که مستجاب
الدعوه گردیده بود.(25)