کلبه ای کوچک و رویایی را در میانه یک دشت پهناور در نظر بگیرید.این کلبه متعلق به شما ست. یک روز صبح، وقتی از خواب بر می خیزید و از پنجره به بیرون می نگرید، دشت را سپید پوش می یابید. دیشب برف سنگینی باریده.
اگر کودک درونتان هنوز رمقی داشته باشد، آنگاه که آفتاب می دهد، بی اختیار بر انگیخته میشوید که از کلبه تان بیرون بزنید، و در میان برف ها، شادمانه، به این سو و آن سو بدوید.
قدری که می دوید، می ایستید که نفسی تازه کنید. در این زمان، ناگهان چشم تان به جای پاهایی می افتد که از شما روی برفها بر جای مانده.
در این هنگام احساسی وصف نشدنی در شما بیدار میشود، احساس می کنید وجود دارید، و هستید. و این را جای پاهای شما نشان می دهد.
شما کلبه تان را ترک می کنید، و به شهر می روید. چندی بعد، رهگذری از آنجا می گذرد. با دیدن جای پاهای شما در می یابد کسی این جا بوده، و کلبه شما خالی نیست.
زندگی شبیه همان دشت ناپیدا کرانه پوشیده از برف است. شما می توانید از کلبه گرم و راحت تان بیرون بیایید و با دویدن بر روی برفها جای پایی از خود بیاد گار بگذارید تا هم خودتان بدانید که هستید و هم دیگران احساس کنند که شما وجود دارید.
وقتی جای پایی در این جهان از خود بر جای می گذارید، نشانه آن است که شما زندگی تاثیر گذاری دارید. دیگر احساس پوچی و بیهودگی نمی کنید،احساس نا مبارکی که زندگی آدمی را ملالت بار می کند.
تاثیر گذاری به زندگی شما معنا می بخشد. و شما را از درون شاد میکند، یک شادی اصیل و ماندگار، که با وجود آن، از شادی های تصنعی و کاذب بی نیاز میشوید. تازه آن زمان است که انسان در می یابد زندگی چقدر زیبا ست، حیف که تا چشم بهم میزنی تمام میشود!!!
انسان تاثیر گذار، وقتی به جای پاهای خود می نگرد، به خود می بالد، و حتا مایه افتخار دیگران میشود.
چنانکه ما در مدرسه تعالی می گوییم، نیاز به تاثیر گذاری یکی از اساسی ترین و شکوهمند ترین نیاز های روحی و روانی انسان است. این نیاز تنها با موثر بودن در زندگی دیگران ارضا میشود، با سودمند بودن برای جامعه بشری، و هیچ چیز دیگری جای خالی آن را پر نمی کند. نه ثروت، نه قدرت، نه شهرت، نه محبوبیت، نه تجمل، نه تفریح و نه به رخ کشیدن داشته های خود.
اصلا تقدیر الهی انسان همین است که تاثیر گذار باشد و جای پایی در این جهان از خود به یادگار بگذارد.
اگر آفرینش انسان را امری "هدفمند "بدانیم، تنها هدف برازنده آن، رشد و تعالی انسان است. ما این جا هستیم تنها به این دلیل که به کمال شایسته خود برسیم و با دستی پر به موطن اصلی خویش باز گردیم.
اما آدمی در خلا به کمال و تعالی نمی رسد. رسیدن به کمال و تعالی دو شرط دارد که یکی از آنها "زندگی تاثیر گذار "است. این زندگی را تنها زمانی تجربه می کنید که "پروزه الهی "تان را در این جهان بشناسید و آن را با موفقیت با پایان برسانید. این پروزه همان "ماموریت "شما در این جهان است، کاری که برای انجام آن آفریده شده آید.
"فلسفه زندگی "یعنی آنکه چنین نگاهی به زندگی داشته باشیم.
فلسفه زندگی بر این باور استوار است که ما به طور اتفاقی و تصادفی اینجا نیستیم. ما آمده آیم تا تغییری در این جهان ایجاد کنیم، تا جهان به مکان بهتری برای زندگی امروزیان و نسل های آینده بدل شود. و به همین خاطر، هر کدام از ما با یک ماموریت الهی زاده شده آیم. ماموریتی که نتیجه آن برای خود ما رشد و تعالی، و برای دیگران یک زندگی بهتر است.
ما می توانیم این فلسفه زندگی را قبول نداشته باشیم. در آن صورت، زندگی ما کاملا پوچ و بی معنا خواهد بود. می دانید نتیجه این طرز فکر چیست؟ اینکه انسان تا می تواند باید از زندگی اش لذت ببرد. چگونه؟ بیشتر و بهتر بخورد، بهتر بپوشد، بیشتر خوش بگذراند، و تا جایی که می تواند برای دستیابی به آرامش و آسایش تلاش کند. درد و رنج؟ حرفش را هم نزنبد؟ مشکل و چالش؟ لطفا شوخی اش را هم نکنید فقط بگویید این آنتالیا که می گویند کجاست؟
این بی فلسفه بودن زندگی خودش یک جور فلسفه زندگی است، اما نه فلسفه زندگی انسان عالی، بلکه فلسفه زندگی انسان معمولی، که به قول مجله موفقیت برای شاد زیستن به این دنیا آمده است!
بزرگترین و خطیر ترین انتخاب آدمی، انتخاب فلسفه زندگی است که نتیجه آن میتواند معمولی شدن یا عالی شدن انسان باشد.
فلسفه زندگی شما چیست؟ و آن را از کجا گرفتهاید؟