ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزى حضرت کاظم علیه السلام از در خانه ((بشر حافى )) در بغداد مى گذشت که صداى ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنید.
ناگاه کنیزى از آن خانه بیرون آمد و در دستش خاکروبه بود و بر کنار در خانه ریخت . امام فرمود: اى کنیز صاحب این خانه آزاد است یا بنده ؟ عرض کرد: آزاد است . فرمود: راست گفتى اگر بنده بود از مولاى خود مى ترسید.
کنیز چون برگشت ((بشر حافى )) بر سر سفره شراب بود و پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز جریان ملاقات را با امام نقل کرد.
بشر حافى با پاى برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید و عذر خواست و اظهار شرمندگى نمود و از کار خود توبه کرد.