بشر حافى

روزى حضرت کاظم علیه السلام از در خانه ((بشر حافى )) در بغداد مى گذشت که صداى ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنید.

ناگاه کنیزى از آن خانه بیرون آمد و در دستش خاکروبه بود و بر کنار در خانه ریخت . امام فرمود: اى کنیز صاحب این خانه آزاد است یا بنده ؟ عرض کرد: آزاد است . فرمود: راست گفتى اگر بنده بود از مولاى خود مى ترسید.

کنیز چون برگشت ((بشر حافى )) بر سر سفره شراب بود و پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز جریان ملاقات را با امام نقل کرد.

بشر حافى با پاى برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید و عذر خواست و اظهار شرمندگى نمود و از کار خود توبه کرد.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.