صفحه ششم
تردیدی نیست که در تمام موجودات سوای انسان، وجود هر حُسن و عیبی تکوینی است و در اختیار خود آن موجود نمی باشد. به عنوان نمونه مار، اختیار در کُشنده بودن یا کُشنده نبودن زهر خود ندارد، بلکه به طور تکوینی، زهر او کشنده آفریده شده است. هم چنین بارانی که موجب روییدن گل و گیاه و خرمی زمین می شود، از خود اختیاری ندارد، بلکه خداوند باران را می بارند و از این طریق زمین را زنده کرده و گل های زیبا و معطر در آن می رویاند. امّا انسان با موجودات دیگر تفاوتی اساسی دارد، از قدرت اختیار برخوردار می باشد و در انجام کارهایی که به صلاح بوده یا موجب فساد می گردد، مخیّر است. اصولاً بدون وجود اختیار، نمی توان توجیهی برای خلقت انسان جستجو کرد و اساس آفرینش انسان بر همین عنصر استوار است.
بنابراین، از یک سو باید این موجود به گونه ای باشد که هم بتواند اصلاح کند و هم قدرت بر افساد داشته باشد. از سوی دیگر، باید صلاح بر فساد غلبه داشته باشد تا خلقت چنین موجودی حکیمانه در نظر گرفته شود. در این جا نیز آثار حکمت الهی به صورت چشم گیر تری مشاهده می شود؛ چرا که خداوند به گونه ای انسان را تدبیر می کند که از سویی دارای اختیار باشد و از دیگر سو، شرور و فساد های او بر صلاح او غالب نگردد. برای تحقق این امر، خداوند متعال عاملی قوی به نام عقل در درون خود انسان قرار داده است. این عامل نیرومند، تأثیر زیادی در تعیین جهت انسان برای تبدیل شدن به یک موجود شایسته دارد. عقل یکی از بزرگترین نعمت های الهی است که برای سوق دادن انسان به سوی صلاح، در وجود انسان قرار داده شده است.
امّا نباید از این مطلب نیز غفلت نمود که برای حرکت به سوی صلاح، عقل به تنهایی کفایت نمی کند، زیرا در انسان های متعارف، عقل قادر به تشخیص تمام خوبی ها و بدی ها نیست. بدین جهت، خداوند متعال عامل دیگری به نام وحی را برای تکمیل نقش عقل، در خارج از وجود هر انسانی بنیان نهاد. بدین ترتیب، خداوند متعال علاوه بر این که به وسیله عقل، انسان ها را نسبت به خوب یا بد بودن عملی راهنمایی می کند، از طریق ارسال پیامبران الهی و وحی به آن ها، بشر را در مواردی که عقل او توان تشخیص صلاح و فساد را ندارد، یاری می بخشد.
دو عامل عقل و وحی، با کمک یکدیگر به انسان راه صحیح را نشان داده و او را در مبارزه با شرور یاری می رسانند. امّا وجود این دو عامل مانع از اختیار انسان در پیمودن مسیر خود نمی شود و انسان در هر لحظه می تواند، علی رغم ارشادات عقل و راهنمایی های انبیا، لجاجت به خرج داده و در مسیر خلاف آن ها حرکت نماید. افراد زیادی را می توان بر شمرد
که علی رغم نهی عقل و وحی، دست به اقدامات زشت و نا پسندی زده اند و وجود این دو عامل، آنان را از این گونه اعمال باز نداشته است. وضعیت در جایی خطرناک خواهد شد که به قدری فساد دامن گیر افراد شود که هم فساد خود شخص بر صلاحش غلبه پیدا کند و هم در اجتماع، افراد مفسد بر افراد مصلح فایق آیند و زمینه اصلاح را در جامعه از بین ببرند. چنین فرضی دور از واقعیت نیست و در طول تاریخ نیز مواردی وجود داشته است که انسان ها به قدری لجاجت به خرج داده و به فساد روی آوردند که نه تنها وجود خود ایشان خیر چشم گیری نداشته و شرّ آن ها بر خیر شان غالب آمده است، بلکه همین افراد زمینه فساد دیگران را هم فراهم نموده اند و از رشد روز افزون آن ها جلوگیری کرده اند.{ادامه دارد}