فلسفه وجود شرّ و فساد در جهان

صفحه پنجم

یکی از مباحث مبنایی علم کلام، بحث از فلسفه شرور در این جهان می باشد. در این مباحث، فلسفه پیدایش سیل، زلزله و سایر بلایایی که زندگی را به نابودی می کشاند و نیز فلسفه وجود امراض، بیماری ها و مرگ و میر انسان ها مورد بررسی قرار می گیرد. این گونه مباحث به تفصیل در الهیات مورد بررسی قرار گرفته و از زوایای مختلف به آن توجه شده است؛ لیکن در این جا تنها اشاره ای به این بحث می نماییم تا برخی از شبهات موجود در این زمینه پاسخ داده شود.

طبیعت این عالم به گونه ای است که در آن بسیاری از خیرات بدون وجود شرور تحقق نمی یابند. به عنوان نمونه، انسان ناچار است که برای فراهم نمودن غذای مورد نیاز بدن خود، از گیاهان زمین و یا گوشت حیوانات استفاده نماید. با برداشت گیاه از زمین و ذبح حیوانات، سپس خوردن آن ها توسط انسان، در واقع، حیات آن ها خاتمه یافته و یا رشد آن ها متوقف می گردد و بدین ترتیب، زمینه نابودی و فساد آن ها فراهم می شود. پس آن چه که برای انسان ها خیر، صلاح و نعمت است، برای موجودات دیگر شرّ محسوب می شود و بدون تحقق آن شرور، خیری عاید انسان ها نمی گردد. در حوادث دیگر جهان نیز همین مطلب صادق است. با بارش فراوان باران و جاری شدن سیل، انسان ها از تشنگی نجات یافته و برای خود آب ذخیره می نمایند تا از قحطی و خشک سالی جان سالم به در برند. پس در کنار خیری که در اثر باران حاصل می شود، شرّی نیز وجود دارد که لازمه آن خیر است. حاصل آن که، در این جهان مادی، نمی توان خیر و شر را از یکدیگر تفکیک نمود و خیر ها را در یک سو و شرور را در سوی دیگر قرار داد، بلکه لازمه تحقق خیرات در این جهان، وجود شرور می باشد.

البته باید این نکته را نیز مورد توجه قرار داد که آفریدگار این جهان، حکیم است و در صورتی این عمل حکیمانه خواهد بود که خیرات جهان از شرور آن بیشتر باشد. خداوند متعال، این جهان را به گونه ای آفریده است که همواره خیرات آن بر شرور غلبه داشته باشد. به عنوان مثال، در بدن انسان اندام های متعددی وجود دارد. هر یک از این اندام ها ممکن است متحمل صدها آفت شود. مثلاً انواع مختلفی از امراض برای چشم وجود دارد. لیکن تعداد کسانی که در این جهان از چشمان سالم برخوردارند، بسیار بیشتر از تعداد کسانی است که دچار یکی از امراض

چشم گردیده اند. بنابراین خیرات چشم بسیار بیشتر از شرور آن می باشد. در سایر اندام های بدن نیز این حقیقت صادق است و تعداد کسانی که از سلامت این اندام ها برخوردارند، بیش از تعداد کسانی است که از ناراحتی های جسمی در رنجند. در مورد انسان نیز همین امر صادق بوده و تعداد کسانی که شرارت در وجود آنان رخنه کرده است، کم تر از کسانی است که به سمت خیرات گرایش دارند.

حاصل آن که، انسان موجودی است که علاوه بر خیرات، شروری هم در او وجود دارد و حتی می توان ادعا نمود که شرور انسان محسوس و خیرات او بسیار نا محسوس و معنوی است. در اثبات این ادعا می توان به آیاتی از قرآن کریم تمسک جست. در بسیاری از آیات قرآن کریم، انسان با صفات زشت خود معرفی شده است. آیاتی هم چون: إِنَّ الإِنسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ؛ " 4 " قطعا انسان ستم پیشه ناسپاس است. إِنَّهُ لَفَرِحُ فَخُورٌ؛ " 5 " انسان نومید و ناسپاس خواهد بود، و آیات مشابه دیگری که در قرآن به وفور یافت می شود، به بیان صفات ناپسند انسان ها پرداخته است. تعداد این آیات در قرآن به قدری زیاد است که برخی، به غلط، پنداشته اند طبیعت انسان بر شرّ قرار گرفته است.

تحقق شرور در انسان از اموری بوده است که حتی در هنگام آفرینش انسان نیز فرشتگان از آن اطلاع داشته اند و لذا از خلقت چنین موجودی در شگفت بودند. ابر اساس آیات شریفه قرآن کریم، قبل از خلقت حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام)، در آن زمان که خداوند متعال به فرشتگان وحی فرمود: إِنّی جَاعِلٌ فِی الأَرضِ خَلیفَهً؛ " 6 " من در زمین جانشینی خواهم گماشت، آنان که از ماهیت انسان آگاه بوده و می دانستند که در صورت آفرینش انسان، فساد بر روی زمین به وجود خواهد آمد، از خداوند سؤال کردند: اَتَجعَلُ فیِها مَن یُفسِدُ فیهَا وَ یَسفِکُ الدِّماء وَ نَحنُ نُسَّبِحَ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ؛ " 7 " آیا بر زمین کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد و حال آن که با ستایش تو، ]تو را[ تنزیه می کنیم و به تقدیست می پردازیم. از این فراز از آیه شریفه می توان پی برد که اولین دانسته فرشتگان از انسان این بوده است که چنین موجودی اهل فساد خواهد بود. در واقع، فرشتگان، تنها صفت بارز انسان را فساد گری و خون ریز بودن او می دانستند. از این رو، در شگفت بودند که چگونه ممکن است از میان موجوداتی که به فساد دست زده، خون ریزی به راه می اندازند، کسانی این لیاقت را پیدا کنند که به مقام خلیفه خدا بودن در زمین نایل گردند. از آن جا که فرشتگان در آن شرایط توان درک حقیقت را نداشتند، خداوند به طور اجمال به آنان پاسخ داد: إِنّی أَعلَمُ مَا لا تَعلَمُونَ؛ " 8 " من چیزی می دانم که شما نمی دانید. معنای این کلام خداوند این است که اگر چه این فسادها از انسان سر خواهد زد، اما در وجود همین انسان صلاحی نهفته است که فرشتگان از آن اطلاعی نداشتند. همین صلاح بر تمام فسادهای انسان رجحان داشته و خلقت او را حکیمانه می سازد.

به هر حال، آن مطلبی که خداوند متعال نسبت به آن آگاه بود و فرشتگان نیز آن را پذیرفتند، این بود که خیری در نهان انسان وجود دارد که بر تمامی این شرور غلبه می یابد. علت این که فرشتگان نسبت به خلقت انسان در تعجب فرو رفتند، علم آنان به فسادگری انسان و عدم اطلاع آنان از خیری بود که در آفرینش انسان نهفته است. همین آیه

 نشان می دهد که فساد در وجود انسان امری بارز، چشم گیر، محسوس و ملموس است و باید تلاش خود را برای شناسایی خوبی های انسان به کار برد؛ چرا که این امور محسوس و ملموس نمی باشد و برای دیدن آن ها چشم تیز بینی لازم است.

نتیجه آن که، در آفرینش انسان، علاوه بر صلاح و خیر، فساد و شرّ نیز ملحوظ بوده است و فرشتگان نیز به خوبی آگاه بودند که این موجودی که در آستانه آفرینش است، فسادهایی را به همراه خواهد آورد. بنابراین وجود فساد در زندگی انسان در این جهان اجتناب ناپذیر است؛ در غیر این صورت خداوند متعال در جواب فرشتگان، ادعای آنان مبنی بر فساد گر بودن انسان را رد می کرد، نه آن که خبر از وجود یک راز در آفرینش انسان دهد که فرشتگان از آن اطلاعی نداشتند.{ادامه دارد}

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.