ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ابو علی دقاق روزی به نزدیک امیر ابو علی الیاس آمد که سپهسالار و والی خراسان بود ، و این ابو علی با همه جلالت سخت فاضل بود . چون ابو علی دقاق پیش وی نشست به دو زانو ، ابو علی الیاس گفت : مرا پندی ده . گفت : یا امیر ، مساله ای می پرسم از تو ، بی نفاق جوابم دهی ؟
گفت : دهم .
گفت : مرا بگوی تو زر دوست تر داری یا خصم ؟
گفت : زر .
گفت : پس چگونه است که آنچه همی دوست تر داری ، اینجا می گذاری و خصم را که دوست نداری، با خویشتنن بدان جهان می بری ؟
ابو علی الیاس را آب در چشم آمد و گفت : نیکو پند دادی و مرا همة حکمت و فایدة دو جهانی اندر این سخن در آمد و مرا از خواب غفلت بیدار کردی(1) .
قال علیّ (علیه السّلام): ایّها النّاس انّما الدّنیا دار مجاز و الاخرة دار قرار فخذوا من ممرّکم لمقرّکم(2).
ای مردم ، دنیا سرای گذر است و آخرت جای ماندن . پس ، از گذر گاه برای قرار گاهتان توشه برگیرید.
پی نوشت ها :
1- هزار ویک حکایت تاریخی، ج2، ص197
2- نهج البلاغۀ فیض الاسلام، ص653